خلاصه ماشینی:
"افراد بسیاری باور نکردنی میدانند که تجربهای با محتوای غیرحسی متضمن ظهور چیزی [بر آگاهی فاعل شناسا [باشد، ولی این نوعی پیشداوری بیپایه و اساس به نظر میرسد؛ چرا باید فرض کنیم که تنها راه ممکن برای آگاهی تجربی به واقعیت خارجی راه حس است؟ و سرانجام اینکه، این تجربه تجربهای کانونی (2) است که در آن، آگاهی به خدا آن چنان به شدت توجه فرد را به خود جلب میکند که برای یک لحظه، تمام چیزهای دیگر را از نظر محو میگرداند.
ناسازگاری موجود میان گزارشهای مربوط به تجربه حسی و همچنین تجربه عرفانی مانع از این میشود که همه آنها را مطابق با واقع تلقی کنیم؛ اما در ارتباط با تجربه عرفانی، کافی است به موارد عدیدهای توجه کنیم که در آنها شخص تصور میکند خدا به او فرمان داده است که حتی الامکان تعداد زیادی از نوع ویژهای از انسانها [مانند کودکان زیر پنج سال یا کلیه اعضای کلیسای پرسبیتری] را به قتل برساند، در برابر آن دسته از تجاربی که در آنها شخص تجربهگر خدا را بینهایت مهربان میشناسد.
در یک بحث جامع میتوان هر دو راه یاد شده را که در آنها تجربه یا حال [عرفانی] ممکن است گمراهکننده باشد، مورد بررسی دقیق قرار داد؛ اما از آنجا که معمولا تلقی شکاکان درباره تجربه دینی این است که هیچ کسی تاکنون به نحوی حقیقی از وجود واقعی خدا آگاه نگشته است، توجه خویش را به مورد پیشین که اشکال اساسیتری است، معطوف میسازیم.
P. (1991) Perceiving God: The Epistemology of Religious Experience, Ithaca, NY: Cornell University Press, (A defence of the thesis that mystical experience is a source of justification for certain kinds of religious beliefs."