چکیده:
يعد معجم الجمهرة المعجم الثاني بعد العين في سلسلة المعاجم المنظمة الكبيرة. و هو من إعداد ابن دريد (223-321هـ/837-934م) في بلاد فارس، حينما كان في خدمة آل ميكال في ديوان فارس. و لا ريب أنه قد تأثر بثقافة الفرس والألفاظ المتداولة الفارسية بين الناس في بيئتهم الاجتماعية.
هذه المقالة تحاول الوقوف علي الألفاظ المعربة بالأخص الفارسية التي قد تسربت في الجمهرة، و تطابقها مع المعجمين الكبيرين الفارسيين دهخدا و معين. تبلغ هذه المعربات والمصطلحات المعربة والدخيلة حوالي ثلاثمئة و ثمانين لفظا في المعجم، بيد أن هذه المقالة لا تتطرق إلي كلها، لأن البحث عن هذه المعربات كاملا و بصورة عميقة و واسعة يحتاج إلي دراسة مسهبة أكثر من مقالة.
لغت نامه جمهره اللغه پس از لغت نامه العین خلیل بن احمد، دومین لغت نامه بزرگ زبان عربی است که به سبب نگارش در عصر ترجمه، و حضور مولف آن در محیط فارسی خوزستان - به خاطر بر عهده گرفتن دیوان فارس از سوی آل میکال -، نیز آشنایی او با بسیاری از واژه های فارسی، از نظرگاه بررسی کلمات معرب آن، اهمیت فراوان دارد.
نگارنده در این مقاله تلاش کرده است با اشاره به شیوه مولف در پرداختن به این واژه ها، به بررسی تطبیقی آنها با فرهنگ های دهخدا و معین بپردازد. حدود 380 کلمه از کلمات معرب و دخیل در جمهره اللغه آمده است که با توجه به حجم گسترده آنها، در این مقاله به معربات فارسی بیشتر توجه شده است.
با عنایت به اینکه بررسی عمیق تک تک معربات، خود مقالات متعددی را می طلبد، و از سویی محدودیت های نگارش مقاله، از ورود عمیق تر به تحلیل این واژه ها خودداری شده است.
خلاصه ماشینی:
الإبزیم:فارسی معرب، وقد تکلمت به العرب (ابن درید)؛ شیء من معدن یقوم مقام العروة، یکون فی أحد طرفیه لسان یدخل فی الطرف الآخر،فارسیة (معلوف)؛ وهو بالفارسیة یعنی: زبانه پیشبند چهارپا، حلقه سینهبند (معین).
الأسقف:أعجمی معرب وقد تکلمت به العرب (ابن درید)؛ معرب من ایسکپس یونانیة، وهو بالفارسیة: حاکم ترسایان (دهخدا).
البخت: فارسی معرب، وقد تکلمت به العرب، وهو الجد (ابن درید)؛الحظ، النصیب، الطالع (معلوف)؛ فارسی معرب(دهخدا)؛ ویعتقد الدکتور معین أنه فهلوی.
البصری:موضع بالشام ،وأحسبه دخیلا،نسبوا إلیه السیوف (ابن درید)؛ مدینة فی الشام، وهی کانت هامة جدا عند الرومیین (دهخدا)؛ البط:الطائر الذی یسمی البط هو أعجمی معرب معروف (ابن درید)؛ هو الطائر المائی قصیر العنق والرجلین، وهو غیر الأوز (المنجد)؛ یعتقد الدکتور معین أنه بمعنی مرغابی(معین)،معرب «بت» فارسی:مرغابی (دهخدا) البقم:فارسی معرب،قد تکلمت به العرب.
البلس:جمع «بلاس» وهی المسوح، فارسی معرب،وقد تکلمت به العرب قدیما،وأهل المدینة یتکلمون به إلی الیوم (ابن درید)؛ معرب من «پلاس» الفارسی (دهخدا).
التنور:فارسی معرب لا تعرف العرب اسما غیر هذا(ابن درید)؛ محل طبخ الخبز (معین)؛ کلمة فارسیة (دهخدا).
الجمان:خرز من فضة،فارسی معرب وقد تکلمت به العرب قدیما (ابن درید)؛اللؤلؤ، فارسیة (معلوف)؛ یعتقد معین أنه عربی وهو بمعنی اللؤلؤ .
الدواج:أحسبه أعجمیا معربا: رداء (ابن درید)؛ معرب فارسی من «لحاف»، وهو بالفارسیة: بالاپوش،لحاف (دهخدا).
فارسی معرب، وقد تکلمت به العرب (ابن درید)؛نوع من الطیر یصطاد به، وهو دون العقاب تغلب علی لونه الحمرة (معین، دهخدا).
فارسی معرب، ویسمی الصیصاء أیضا (ابن درید)؛ لعله یکون من« شیز»، وهو بالفارسیة گردکان (معین)؛ معرب فارسی: نوع من التمر (دهخدا).
الفیج:فارسی معرب (ابن درید)؛ معرب پیک؛ أی: الذی یخبر شیئا، وهو الیوم بالفارسیة: قاصد (معین، دهخدا).