چکیده:
بحران کنونی اقتصادی غرب که از سال 2008 دامنگیر آن شده و در پی آن جنبش اشغال وال استریت در سال 2011 ، نتیجه فرایندهایی بوده که از سال های پایانی جنگ سرد آغاز شده و نظام سرمایه داری غرب را به یک ایدئولوژی لجام گسیخته تبدیل کرده است. الگوی اقتصادی نولیبرال، جهانی شدن اقتصاد، محدود شدن قدرت دولت های ملی، ظهور فناوری های نوین، فراوان شدن انواع مشاغل غیر مولد مانند سرمایه داری متکی بر فاینانس، موجب شدند تا قدرت جهانی در اختیار معدودی از سرمایه داران جهانی قرار بگیرد و در نتیجه اختلاف طبقاتی فاحش بیش از هر جای دیگر در غرب و به ویژه در جامعه امریکا شدت یابد. نهادهای دموکراتیک در غرب و رسانه ها که غالبا در اختیار ایدئولوژی سرمایه داری هستند نیز نه تنها نتوانستند از بروز این مشکل جلوگیری کنند بلکه خود به آن دامن زدند. در این پژوهش با استفاده از روش تحلیل موقعیت و با بررسی نهادهای تأثیرگذار و محیط اقتصادی و سیاسی موجود و نقش رقیبان نظام سرمایه داری، تلاش می شود فرایند تصمیم سازی دولت ایالات متحده امریکا به عنوان کنشگر اصلی در دوران قبل و بعد از جنگ سرد تحلیل شود. در پایان نشان داده می شود که در واقع دلیل اصلی لجام گسیختگی ایدئولوژی سرمایه داری، بیش از هرچیز، از بین رفتن ایدئولوژی رقیب در عرصه سیاسی بوده است.
خلاصه ماشینی:
"پرسشی که به ذهن میرسد این است که بهرغم اینکه صدها مؤسه پژوهشی و دانشگاهی در امریکا و اروپا در عالیترین سطوح مطالعاتی جنبههای مختلف اقتصادی و مالی نظام سرمایهداری را رصد میکنند و سالانه هزاران کتاب و مقاله در این زمینه به رشته تحریر درمیآید،چرا امریکا پیش از آنکه گرفتار این بحران شود،به مشکلات ساختاری خود واقف نشد؟در پاسخ باید گفت چنانکه دیوید هاروی1بهرستی اشاره میکند،متأسفانه معمولا در این دست مؤسسات نگاه کلان به نحوه عملکرد کلی نظام مدنظر نیست.
میزان سهم طبقه 1 درصد از درآمد کل به همان جایی رسید که در سال 1929 قبل از بحران مالی دهه 30 رسیده بود ریچارد پیت،(2011)با کاوش در منابع مختلف نتیجه میگیرد که 23 کشور که نظام سرمایهداری را پذیرفته بودند همگی در قرن بیستم شاهد همین منحنی U شکل بودهاند، فقط کشورهای آلمان،فرانسه،سوئد و هلند بودند که توانستند پس از دوران جنگ سرد نیز تا اندازهء زیادی میزان عدالت اجتماعی را حفظ کنند(پیت،2011).
آن چند هزار نفر سرمایهدار که مقدرات همه جهان را تعیین میکنند، با پیروی از منطق سرمایهداری حتی به هممیهنان خود نیز رحم نکردهاند و با ایجاد بحران مالی در بزرگترین نظام سرمایهداری جهان،امریکا،آنان که کمتر از یک درصد مردم امریکا هستند،خود را نهتنها در برابر میلیاردها انسان گرسنه بلکه در مقابل نود و نه درصد مردم امریکا قرار دادهاند و گویا در چنین شرایطی فقط یک انقلاب است که میتواند چهره حقیقت را نمایان کند."