خلاصه ماشینی:
"این ارتباط تا عملیات مسلم ابن عقیل وو الفجر مقدماتی ادامه داشت تا اینکه این سرباز واقعیامام و ولایت در سال 62 در مرحله سوم عملیات و الفجر4 در ارتفاعات«کانی مانگاه»درحالیکه به دستورحاج همت،خود و جمعی از رزمندگان را آماده دفاعدر مقابل ارتش رژیم بعثی میکردند،گلوله خمپارهایدر نزدیکی آقای ورامینی و جمع همرزمانشان منفجرمیشود و ترکش به پیشانی ایشان اصابت میکند و بهفیض شهادت میرسد.
بعد از عملیات بیت المقدس و آزادی خرمشهر ارتباطشما با شهید ورامینی برقرار ماند؟ بعد از عملیات بیت المقدس ادامه معالجات وشکستگی شدید استخوان درشت نی و نازک نیپای چپم به علت اصابت تیر مستقیم دشمن،ناچاربودم که مدتی بیمارستان باشیم و حد اقل سه بار عملجراحتی برای شکستگیها و ترمیم عصب و بعد همدوران نقاهت گذراندم تا اینکه از طرف آقای ورامینیتوسط آقای عباس بنکدار که ایشان هم در عملیاتبیت المقدس همراهمان بود و دوست مشترک من وآقای ورامینی هم بود؛پیغام آورد که آقای ورامینیگفته به فلانی(آبخضر)بگویید بیاید با ایشان کارواجبی دارم.
منظورم این بود که چون در آموزش و پرورشبودم و کار فرهنگی میکردم و به تعلیم و تربیت همعلاقه داشتم و در چند نوبت هم با شهید ورامینیقبل از عملیات بیت المقدس نسبت به مسائل فرهنگیجامعه به خصوص گروههکها و کلا طیف ضدانقلاب که در جامعه و به خصوص آموزش و پرورشفعال بودند بحث و گفتگو داشتیم و همین موضوعمهم باعث شده بود که شهید ورامینی با روحیه بندهبیشتر آنها شود و به همین جهت از من میخواستبا توجه به تناقضی که میتوانم در موضوع جوانانداشته باشم،در جذب گروههای بسیجی به ایشانکمک کنم."