خلاصه ماشینی:
من در کتابم گفتهام که میتوان هدفهای متعارض را به گونهای با هم جمع کرد و سپس برای پیش بردن آن مجموعه تلاش نمود(شبیه ترکیب دو هدف پرهیز از خطر و حداکثر ساختن سود در هدف واحد حداکثر نمودن سود مورد انتظار)؛اما این چیزی نیست که لوی میخواهد:«به نظر میرسد که گاهی عقلا باید بدون رفع چنین تعارضاتی(از طریق نوعی جمع بین آنها)تصمیماتی بگیرند» (لوی،1986:405).
اما چگونه ممکن است که پارهای از هدف،فاعل را به جهتی سوق دهد و پاره دیگر به جهت مقابل،و در عین حال،عاقلانه عمل کند؟آیا غیر از اظهار ناتوانی در تصمیمگیری،راه عاقلانه دیگری برای او باقی میماند؟ شرط دوم من این است که هدف شدنی2 باشد،یا تحققش ناممکن نباشد.
من برای مضبوط ساختن تحلیل،این قید را(که اصل ضد بیمایگی1 میخوانمش)ملحوظ کردهام:هیچ ملاکی (مثلا برای عمق بیشتر)نباید این پیامد ناخواسته را داشته باشد که با فرض نظریه موجود،ساختن نظریه عمیقتر به نحو بیمایهای ساده باشد(مثلا با انضمام گزارهای ما بعد الطبیعی که هیچ کمکی به محتوای آزمونپذیر نظریه نکند یا با وارد کردن محمولی نظری که هیچ کار تجربی از آن برنیاید).
در نتیجه،آن هدف چنین سادهتر میشود که برای آنکه نظریهای نسبت به نظریه پیشین پیشتر رفته باشد،باید احتمالا درست،عمیقتر و گستردهتر(گستردهتر شکل کوتاه توانایی پیشبینی یا محتوای آزمون پذیر بیشتر داشتن است)باشد.
) فرض کنید مدافع نظریهای ادعا کند که آن نظریه پیشبینی بدیعی کرده و از آزمون با موفقیت بیرون آمده و بنابراین نظریهاش کاملا تقویت شده است،اما بعدا معلوم شود که این پیشبینی مرتبط با اندیشههای محوری یا فرضیات بنیادین نظریه نبوده، بلکه صرفا با انضمام برخی فرضیات کمکی به دست آمده است.