چکیده:
مدیریت و رهبری جامعه به وسیله امام خمینی(ره) بر مبنای تفکرات ایشان تنظیم شده بود و از کلیه ارکان نظری و راهبردی برای یک انقلاب و تشکیل حکومت جدید و نظام دینی برخوردار بود. توفیق عظیم امام خمینی(ره) در رهبری یک انقلاب بزرگ تا پیروزی آن و براندازی یک نظام قدرتمند و سپس هدایت یک نظام اجتماعی و سیاسی نوین طی ده سال این سو ال اساسی را برای اندیشمندان مدیریتی مطرح می کند که ابعاد تفکر راهبردی و ابعاد مدیریت راهبردی امام چیست؟ این مقاله به بررسی دو بعد تفکر راهبردی و مدیریت راهبردی امام خمینی(ره) می پردازد. ابتدا پشتوانه نظری تفکر راهبردی امام برای هدایت جریان تاریخی، انقلابی و سیاسی انقلاب عظیم اسلامی و جمهوری اسلامی تحلیل می شود. تحلیل نشان می دهدکه تفکرات امام برای رهبری و مدیریت جامعه دارای چنان سیستم و انسجامی بوده است که توانسته در تحقق اهداف و راهبردها، قرین تحول و توفیق شود. امام در بعد مدیریت راهبردی جامعه پس از تبیین وضعیت موجود جامعه، به ترسیم یک چشم انداز مطلوب برای آینده جامعه می پردازد و سپس راهبردهای مطلوب را در طی زمان برای تحقق آن چشم انداز ارائه و اجرا می کند. ایشان برای تحقق راهبردها نیز اقدام به ارتقای ظرفیت راهبردی جامعه می نماید.
خلاصه ماشینی:
نمودار(۷)- ابعاد تفکر راهبردی امام خمینی(ره ) اعتقاد به اصل توحید ولایت خداوند توانمندی اسلام برای اداره جامعه تقرب الی الله ولایت پیامبران تعامل وحی وعقل در تدبیر دنیا سیاست وسیله است نه هدف لزوم اجرای احکام الهی ولایت امامان تکلیف گرایی لزوم تشکیل حکومت اسلامی ولایت فقه ،ولایت بر ولی فقیه شایسته ترین مجری فرزانگان احکام اسلام ولایت مطلقه فقیه مصلحت حکومت اسلامی (مشروعیت ولایت فقه سنتی وپویا فقیه ) مقبولیت ولایت فقیه انتخاب فقها به وسیله انتخاب ولی فقیه به مردم وسیله خبرگان رهبری حضرت امام پس از آنکه اساس و مبنای تمامی اندیشه های خود را بر محور توحید استوار میکنند و آن را همچون ریشه درخت ، پایه و مبنای معارف خویش میخوانند، به استخراج لوازم و پیامدهای ایمان توحیدی میپردازند و به آموزههای فراوانی که در پرتو توحید میتوان فراگرفت ، اشاره میکنند.
همچنین ایشان میفرمایند: «مهم شناخت درست حکومت و جامعه است که براساس آن نظام اسلامی بتواند به نفع مسلمانان برنامه ریزی کند که وحدت رویه و عمل ضروری است و همین جاست که اجتهاد مصطلح در حوزهها کافی نمیباشد، بلکه یک فرد اگر عالم در علوم معهود حوزهها هم باشد ولی نتواند مصلحت جامعه را تشخیص دهد و یا نتواند افراد صالح و مفید را از افراد ناصالح تشخیص دهد و به طور کلی در زمینه اجتماعی و سیاسی فاقد بینش صحیح و قدرت تصمیم گیری باشد، این فرد در مسایل اجتماعی و حکومتی مجتهد نیست و نمیتواند زمام جامعه را به دست گیرد.