چکیده:
شاهنامه فردوسی، سرگذشت قومی و ملی ما، آمیزه ای پربها از اسطوره، حماسه و تاریخ است که برخی کوشیده اند آن را به سه بخش مجزای اساطیری، حماسی و تاریخی تقسیم کنند، اما درهم تنیدگی این سه قسمت چنان است که تعین حد و مرز و جداسازی آن ها از یکدیگر ناممکن می نماید. برای نمونه آنچه بسیاری آن را بخش تاریخی شاهنامه می دانند با داستان هایی نشئت گرفته از اندیشه اساطیری و مفاهیم نمادین و کهن الگویی قومی آمیخته است که در عین حال رنگ وبوی حماسی نیز دارد. یکی از این داستان ها روایت کرم هفتواد است. این روایت تماما اسطوره ای یکی از پیچیده ترین روایات شاهنامه است که از منظرهای گوناگون می توان آن را نقد و تحلیل کرد. بسیاری کوشیده اند این داستان را با واقعیت های تاریخی همسو کنند و زمان و مکان و توجیهی برای آن بیابند، اما هیچ کدام از این دیدگاه ها راه به دیهی نبرده است. زیرا طرح اسطوره ای داستان هرچند از واقعیتی الهام گرفته است، رهیافت به این واقعیت ضمنی نیازمند بررسی های اسطوره شناختی است. اینکه اسطوره کرم هفتواد چیست، چه می گوید، از کجا سرچشمه گرفته و... پرسش هایی است که در این مقاله با تکیه بر نظریه کارل گوستاو یونگ به آن خواهیم پرداخت.
Ferdowsi's Shahname، our national and ethnic narration، is a valuable mélange of myth، epic and history. Some critics have tried to divide Shahname into three distinct mythical، epical and historical parts but these three parts are so integrated that it has been impossible to distinguish them or to draw a borderline between them. For example، those stories which have been considered as historical part of Shahname by some of the critics are mixed with the stories which have roots in mythical thinking، symbolic concepts and national archetypes، yet having a tinge of myth. One of these stories is the story of Karam Haftvad. This mere mythical story is one of the most complex stories of Shahname which can be analyzed from different points of view. So many of the critics have tried to consider this story parallel to the historical realities and to find time، place and justification for it but they have hardly been successful simply because although the mythical plot of the story has been inspired by a reality، it needs mythological analysis to find this implicit reality. "What is Karam Haftvad's myth saying?" and "where has it been inspired by?" are the questions which this article tries to analyze relying on Carl Gustavo Jung's theory.
خلاصه ماشینی:
"بعضی تلاش کردهاند تا مصداقی واقعگرایانه برای این روایت بیابند زیرا وجود یک داستان رمزی را در بخش تاریخی موجه نمیدانند،اما داستان هفتواد روایتی است که پیر خردمند طوس رازآمیز بودن آن را در پیشانی داستان با یک بیت بیان میکند: &%07109MADG071G% {Sببین آن شگفتی که دهقان چه گفت#بدانگه که بگشاد راز از نهفتS} (5162/1402) رازی که دهقان از"نهفت"میگشاید روایتی میشود که بسیاری از مفسران شاهنامه را مبهوت میسازد و تأویلهای شگفتی را به دنبال دارد:«نولد که گفته است داستان هفتواد تداعی اسطورۀ باستانی آپولو و هیدرا به شمار میرود.
بنابراین،در داستان از کرمی کوچک به اژدهایی پیلتن بدل میشود و چون سایر اژدهایان در کوه و در کنارآب زندگی میکند: {Sیکی چشمهای بود بر کوهسار#ز تیغ اندر آمد میان حصار# یکی بارهای کرد گرد اندرش#که بینا به دیده ندیدی سرشS} (572/1404 و 573) {Sبرآمد بر این کار بر چند سال#چو پیلی شد آن کرم با شاخ و بالS} (578/1404) «اسطورۀ اژدها در پیوند با خشکسالی و رها شدن آب(زن)دارای معنای بسیار گستردهتری است.
پس از این دگردیسی،رفته رفته هفتواد قلمرو این اژدها را میگسترد و نیروهای خویش را افزون میکند: {Sز دریای چین تا به کرمان رسید#همه روی کشور سپه گسترید# پسر هفت با تیغزن ده هزار#همان گنج و هم آلت کارزار# هر آن پادشا کو کشیدی به جنگ#چو رفتی سپاهش بر کرم تنگ# شکسته شدی لشگری کآمدی#چوآواز این داستان بشندیS} (585/1405-582) بنابراین،سایه ناخودآگاهی را دربر میگیرد و در این هنگام زمان آن میرسد که"من خودآگاه"پا به داستان بگذارد و سایه را سرکوب سازد و ناخودآگاهی را به تعادل بازگرداند،چه در غیر این صورت باید نابودی"من"را که نتیجۀ آن انفکاتک شخصیت و تمدنگریز است انتظار داشت."