چکیده:
این مقاله تلاشی است برای احراز ناکارآمدی نظریة کارکردگرایی به مثابه یکی از نظریات رایج در جامعهشناسی. راز ناکارآمدی نظریة کارکردگرایی به ریشههای فرهنگی آن بر میگردد. کارکردگرایی محصول علم مدرن بوده و متناسب با فرهنگ سودمندگرایی طبقة بورژوا در آمریکا شکل گرفته و در ابتدا تأمین کننده منافع آن طبقه بوده است. این رویکرد نظری دارای پیشفرضهای هستیشناسی، معرفتشناسی، انسانشناسی و روششناسی مختص به خود است. به دلیل تغایر این پیشفرضها با فرهنگ جامعه اسلامی، کارکردگرایی معهود نمیتواند مسایل این سنخ جوامع را به خوبی تبیین نماید، مگر اینکه بنیانهای فرهنگی آن جوامع را با خود همسو نماید و آن را بومی سازد.
The author atlempts in his discussion to prove that functionalistic theory، one of the current theories in socilology، lack efficiency. Its inefficiency is ascribed to its cultural basis. Functionalism is the outcome of modern science and has taken a form which makes it
consistent with the utilitarian culture of the bourgeoisie in the United States and it is sought، From the outset، to satisfy the needs of the bourgeoisie. This theoretical approach has its own ontological، epistemological، anthropological and methodological presuppositions. Because these presuppositions do not correspond to the culture of
Islamic society، it is impossible for this type of functionalism to properly explain the issues of this type of society without making the cultural structure of that society go in line with it and converting its identity.
خلاصه ماشینی:
"کارکردگرایی از جهات متعدد قابل نقد و بررسی است، ولی مسئله این نوشتار توجه به تعارض عمیق بستر شکلگیری کارکردگرایی با زمینه کاربریی آن در تبیین مسایل اجتماعی متفاوت با آن بستر است؛ یعنی کارکردگرایی در متن شرایط تاریخی، اجتماعی و فرهنگی غرب متولد شد، ولی مراکز علمی و پژوهشی ما نیز از این نظریه به مثابة نظریة عام در تحلیل مسایل اجتماعی بهره میجویند و به دانشپژوهان جامعهشناسی آموزش داده میشود.
چنانکه از نظر افلاطون بعضی چیزها در جهان به بهترین شکل ممکن وجود ندارند، کارکردگرایان نیز معتقدند الگوهای اجتماعی را نمیتوان تنها بر مبنای کارکردهای مثبت آن بررسی کرد، بلکه باید به کارکردهای منفی آن توجه نمود که در نتیجه از بعد فاسد برخوردار است.
مطابق این دیدگاه اگر نظام اجتماعی به حال خود رها شود، به طور طبیعی به طرف بینظمی و اغتشاش حرکت نمیکند، بلکه از تعادلی پایدار برخوردار است که تا ابد ادامه دارد و به سمت تأمین نیازهای خود در حرکت است؛ زیرا جامعه در اینجا مانند خداوند پنهان است که همة تحولات را کنترل و مدیریت میکند.
به همین دلیل ممکن است برخی پدیدههای اجتماعی مطابق فرهنگ دینی جامعه ما، بهنجار محسوب شود، اما مطابق این نظریه نابهنجار قلمداد شود و یا به عکس؛ یعنی گاه نیز اتفاق میافتد که این نظریات در جواع غیربومی، عکس خودش عمل نماید.
اعتقاد به آزادی انسان سبب میشود که در تبیین واقعیتهای اجتماعی به انسان نیز توجه شود؛ زیرا این انسان است که با رفتار اختیاری خود سرنوشت کل جامعه را دست خوش تحول و تغییر میسازد."