چکیده:
ادبيّات ايراني و ادبياّت عرب از ديرباز با يكديگر اشتراكات زيادي داشتهاند.به نظر ميرسد به دلايل مختلف اين اشتراكات در دورۀ معاصر بيشتر از گذشته شده باشد. در اين مقاله شعر دو تن از شاعران سوررئالیست معاصر ايراني و كويتي را كه تحت تاثير ادبيّات كلاسيك خود و همچنين ادبيّات روز رايج جهان، اشتراكات سبکی،معنايي و لفظي خاصّي با يكديگر دارند، بررسي كردهايم؛ فروغ فرّخزاد،شاعر بزرگ معاصر ايراني و سعادالصّباح،شاعر بزرگ معاصرکویتی. نوعی سوررئالیسم را میتوان در شعر فروغ فرّخزاد دید.همين ويژگي به شكلي روشن در شعر سعادالصُّباح نيز به چشم ميخورد، به طوری كه وي در اين زمينه چهرهاي شاخص در ادبيّات دارد.در این مقاله ضمن تحلیل محتوایی شعر این دو شاعر،وجوه سوررئالیستی مثلث «عشق ، سیاست و زنانه نویسی به شیوۀ نگارش خود به خود » را مورد بررسی قرار دادهایم . هم فروغ فرّخزاد و هم سعادالصّباح براي اين كه بتوانند فضايي وهمي،ذهني،فرا واقعیّتی و سوررئال در شعرشان ايجاد كنند،ماهرانه از عناصر عيني بهره ميبرند و با استفاده از عناصر آشنا و اشيای پيرامون خود،فضايي ذهني و ناآشنا میآفرينند و مخاطب را در فضای فراواقعیّتی شعر خود قرار می دهند.اين همراهي عينيّت و ذهنيّت در شعر اين دو شاعر باعث ايجاد فضاهاي نو و غريب شده و نوعي تناقض وطنز تلخ و عصيانگر در آثار آنها پديد آورده است .نگاه ضد مردسالارانۀ این دو شاعر- كه در فرهنگ خاورميانه همواره وجود داشته -نیز همانندیهای چشمگیری دارد.هر دو شاعر از روشنفكران جامعۀخود محسوب ميشوند و نگاهي مدرن به زندگي دارند،به همين دليل در شعرشان،عليه نظام مردسالار طغيان ميكنند.اين طغيان را ميتوان در نگارش خودبه خود و انتخاب زباني كه برميگزينند و رويكردي كه به عشق در وجه سوررئال آن دارند، مشاهده كرد.
خلاصه ماشینی:
"com هم فروغ فرخزاد و هم سعادالصباح برای این که بتوانند فضایی وهمی،ذهنی،فرا واقعیتی و سوررئال در شعرشان ایجاد کنند،ماهرانه از عناصر عینی بهره میبرند و با استفاده از عناصر آشنا و اشیای پیرامون خود،فضایی ذهنی و ناآشنا میآفرینند و مخاطب را در فضای فراواقعیتی شعر خود قرار می دهند.
فروغ این استعاره را میشکند و قداست مصنوعی تن زن را رسوا می کند: تو گونههایت را میچسباندی / به اضطراب پستانهایم / و گوش میدادی / به خون من که ناله کنان میرفت / و عشق من که گریه کنان میمرد 1 همین وضعیت را در شعر سعادالصباح نیز میتوانیم جستجو کنیم،با این تفاوت که بیان زنانۀ او بیشتر ناظر به نگاه مرد به زن است؛یعنی شعر او بیشتردر محتوا زنانه است و کمتر تن خود را در شعر آشکار میکند ، اما این باعث نمیشود که شعر او دچار ضعف شود.
آنها برای کشف این معنی و من واقعی زنانه ،خود را یکباره از قید همۀ تعهدات رها میکنند و حرفهای روزانه را در شعر قرار میدهند و این اوج سوررئالیسم آنهاست که علاوه بر آزادی ذهن، ناخودآگاه سخن گفتن، تکرار، بیان بیپردۀ آرزوها و خواستهها و رؤیاها، به شکل ملموس و عینیتگرایی از عناصر و اشیای زندگی روزمرۀ خود در شعرشان بهره میبرند تا فضایی ذهنی و در عین حال ملموس را خلق کنند."