چکیده:
این مقاله در سه محور کلی انسان شناسی در مفاهیم مورد نظر، از قبیل سرشت انسانی، تفسیر انسان، منشا حق، روح، تحلیل عقلی زندگی اجتماعی، انگیزه انسان و یا عامل حرکت، حق و تکلیف، انسان پرومته ای در مقابل مقام خلافت، دین، و ... و نیز شرح و تفصیل در تفارق آن، به این نتیجه دست یافته است که وجوه تفاوت، ناشی از نگرش طبیعت گرای توماس هابز، در مقابل دیدگاه ترکیبی فطرت و طبیعت (با تاکید بر فطرت) جواد آملی به انسان است. این دوگانگی در نگاه به انسان به عنوان یکی از مبانی اساسی اندیشه سیاسی، موجب شده است تا در باور جوادی، قدرت مطلق در اختیار امام معصوم و سپس نایب عادل او قرار گیرد حال آنکه در نگاه هابز، قدرت مطلق بایستی در اختیار شاه باشد. گزاره مزبور، چگونگی تاثیر صورت پردازی میان مفهوم انسان و اندیشه سیاسی در دستگاه فکری جوادی آملی و توماس هابز را نشان می دهد.
This paper has studied human being under the concepts of human nature، interpreting human being، the origin of right، spirit، intellectual analyzing of human social life، human motivation، Prometheus in opposition to the position of caliphate، religion and their differences. It has been concluded that the differences are owing to Hobbs` naturalist view to human being just against Javadi`s on Divine given nature of human being. The difference as a principle of political thought has caused Javadi to believe in absolute power of Imam، and following it، of his caliphate. Hobbs، however، has accepted such a belief on behalf of the king. In this manner، the philosophical concepts of the philosopher have affected political thought.
خلاصه ماشینی:
"حال پرسش اصلی پژوهش مزبور این است که چه وجوه تفاوتی مابین صورتپردازی مفهوم انسان از دیدگاه عبد الله جوادی آملی و توماس هابز وجود دارد؟و از سوی دیگر اندیشۀ سیاسی آن دو چگونه از مبانی انسان شناختی آنان متأثر شده است؟ فرضیۀ نگارندگان بر این است که جوادی آملی از منظر خلقت فطرت،هابز،انسان را در دستگاه فکری طبیعتگرایی تعریف میکند و همین اختلاف در نگاه به جوهره انسان،موجب اختلاف نگرش در اندیشۀ سیاسی نیز شده است.
لکن تفاوت بحث مستخدم بالطبع بودن انسان که جوادی مطرح میکند،با درندهخویی و توحشی که هابز بدان معتقد است در مهار قدرت و مشروعیت آن است،بهطوری که به عقیده جوادی،قدرت مطلق باید در اختیار رهبر معصوم و سپس در دست نایب عادل وی درحد مناسب خود قرار بگیرد،چون قدرت با عصمت یا با عدل ناب از یک سو و عقل و فطرت از سوی دیگر رام میشود،وگرنه هیچ عامل دیگری نمیتواند آن را در مسیر مستقیم قرار دهد(جوادی- آملی،انتظار بشر از دین،ص 46؛همان،تفسیر تسنیم،ج 10،ص 439).
منشاء حق از نگاه غالب اندیشمندان غرب،از جمله توماس هابز به عنوان فیلسوف دولت مدرن در غرب،از یک سو قراردادهای اجتماعی و از سوی دیگر آزادی و اختیار ناشی از امیال فردی است؛لکن به اعتقاد جوادی همه بایدها و نبایدهای حقوقی و تشریعی انسان به استناد بودها و نبودها تکوینی او خواهد بود،بهطوری که اگر آن حقایق و تکوینی فرضا به صورت تشریع تجلی کند،به حالت مواد حقوقی متبلور میشوند و اگر این مواد حقوقی و تشریعی فرضا به صورت تکوین تجلی یابند،به حالت همان حقایق تکوینی درمیآیند و باطن این قوانین و ملکوتشان حقایق و ظاهر آنها حقوق است،بهگونهای که تکوین و تشریع،حقیقت و حقوق، ملکوت ظاهر و باطن،یعنی دو روی سکه انسانیتاند."