چکیده:
پراگماتیسم روشی در فلسفه جدید است که با اعتراف به غیرممکن بودن اثبات بعضی مسائل، به ویژه دین، آنها را با توجه به کاربردشان در زندگی انسان می پذیرد. از دیدگاه پراگماتیسم همه تصورات، مفاهیم، اعتقادات و نظریات ما قواعدی برای «رفتار» (پراگمای) ما هستند؛ اما «حقیقت» آنها تنها در سودمندی عملی آنها برای زندگی ما نهفته است. لذا معیار حقیقت، عبارت است از سودمندی، فایده، نتیجه و نه انطباق با واقعیت عینی. از دیدگاه پراگماتیسم، به ویژه از نظرگاه ویلیام جیمز که از بنیانگذاران این مکتب است، دین به دلیل داشتن ثمرات متعدد فردی روانی، مانند انسجام شخصیت، نشاط، امیدواری، تسلی خاطر، بهداشت روانی و...، ضرورت کارکردی برای انسان دارد. ما در این مقاله در صدد بیان پیامدهای منفی چنین نگرشی به دین و دینداری هستیم. ابزاری نگری به دین، نادیده انگاشتن کارکردهای اصلی دین، اختلاط شبه دین با دین، عدم عمومیت و ضرورت کارکردی، بدیل پذیری کارکردهای دین، خلط بین حقیقت و کارکرد، اختصاص گرایی و ... از جمله مهم ترین نقدها به اتخاذ چنین روشی برای اثبات ضرورت دین به شمار می آید
Pragmatism is a method in the new philosophy. According to his theory proving some matters، especially religion، is impossible and thus accepts them considering their application in human's life. According to the theory of pragmatism all our imaginations، concepts، beliefs and theories are rules for our (pragmatic) "deed"; yet their "reality" lays in their practical benefit for our life. Thus the criterion of reality is beneficence، advantage، and resultant not consistency with the concrete reality. According to the theory of pragmatism، especially from the perspective of William James who is the founder of this school، religion has many personal and psychological benefits such as coherency of personality، vitality، hopefulness، relaxation، psychological health، ... . This makes religion functionally necessary for human. I will show the negative results of such a view to religion and being religious. Some of the main criticisms of this method of proving the necessity of religion are: seeing religion as a device، neglecting the main functions of religion، intermixture of religion and religion-like schools، not being universal، not having essential functions، having some substitution for religion's functions، not distinguishing between reality and function، devotionalism، and etc.
خلاصه ماشینی:
اما پرسش اصلي مطرح شده توسط جيمز ايـن اسـت که اگر اتفاقاً در بين دو مفهوم فقط يکي صحيح باشد، تفاوت عملي بين آن دو چگونـه خواهد بود؟ البته بايد دانست که حکم اين تقابل نه تنها در مفـاهيم کـه حتـي در مـورد باورها و عقايد نيز جريان دارد.
قديمي بودن انديشۀ پراگماتيسم وقتي مهم مي شود که بدانيم رسم بر ايـن اسـت کـه بـه انديشه هاي جديد با ديدٔە کم ارزشي و پوچ بودن نظر افکنده مـي شـود ـ اگرچـه چيـزي بديهي ، واضح و مورد قبول همگان باشد ـ ولي همين کـه مـدتي بگـذرد و طرفـداراني براي اين انديشۀ به ظاهر نو پيدا شود، اهميت آن ، نه به دليل مباني اش ، بلکه بـه جهـت طرفدارداشتن و دورشدن از زمان ارائه است و در اين مقطع ، حتي مورد قبـول مخالفـان آن قرار مي گيرد؛ تا جايي که مخالفانش نيز مدعي کشف همان انديشه خواهند شد.
اينکه از تبيين کارکردي دين نمي توان نتايج کلامـي و فلسـفي اسـتنتاج کـرد، سخن درستي است ؛ اما بسياري از آنان به اين سخن پايبند نبوده اند و عملاً مرتکـب دو برداشت نادرست شده اند: اولاً، با انکار مبدأ غيبي ، ديـن را بـه همـان کارکردهـا تقليـل داده اند و دوم ، اينکه يافته هاي خود در مورد دين خاص مد نظرشـان را بـه تمـام اديـان تعميم و سرايت داده اند و دليل آنها هم در اين تعميم به اين صورت است کـه تمـايز و جداسازي دين حق از دين باطل ، تمايزي بي اهميت و بلکه غيرحقيقي است .