از آفتاب گفتن، در روزگار شب پرگان حرمتی دارد این بزرگ مرد فروتن، حرمتی فراتر از آن چه حرمت میدانیم، من دست کم.
و آن چه میتوانم گفت، فقط این است؛ شفیعی کدکنی آفتابی است در پهنه ی ادب ایران زمین و تا هنوز و همیشه و ....
و چه بسیارند شبپرگان در مغاک این روزگار.
صرف و نحو زندگی جملههای سادهی نسیم و آب و جویبار فعل لازم نفس کشیدن گیاه اسم جامد ستاره، سنگ اشتقاق برگ از درخت و آنچه زین قبل سوالهاست؛ در بر ادیب دهر و مکتب حقایق اش بیش و کم شنیدهایم و خواندهایم نکتههایی آشناست لیک هیچ کس به ما نگفت مرجع ضمیر زندگی کجاست؟ از لحظه های آبی سبوی حافظه سرشار و باز ریزش بارانکی ست روشن بار.
درین بلاغت سبز (حضور روشن ایجاز قطره بر لب برگ و بال های نسیم از نثار باران تو.
تهران، 15 اسفند 1348 خوشا پرنده خوشا پرنده که بیواژه شعر میگوید گذر به سوی تو کردن ز کوچهی کلمات به راستی که چه صعب است و مایهی آفات چه دیر و درو و دریغ!
خوشا پرنده که بیواژه شعر میگوید ز کوچهی کلمات، عبور گاری اندیشه است و سد طریق تصادفات صداها و جیغ و جار حروف چراغ قرمز دستور و راهب اند حریق تمام عمر بکوشم اگر شتابان، من نمیرسم به تو هرگز ازین خیابان،من خوشا پرنده که بیواژه شعر میگوید باغ میرا پاییز محزونی که در خون تو میخواند گامی به تو نزدیک و گامی دور آرام همراه تو میآید روزی تمام باغ را تسخیر خواهد کرد.