چکیده:
عین القضات، «دل» را حقیقت آدمی می داند؛ لطیفه ای علوی و ملکوتی که چندی با قالب کثیف و ملکی همراه شده است و این همراهی، حجاب آدمی است که تا رفع نشود، شناخت دل امکان پذیر نخواهد بود. از نظر وی، «دل آدمی» سکینه الهی، و لوح محفوظی است که قرآن بر آن نازل می شود. هدف سالک، رسیدن به خداوند است و بنا بر آیه «و فی انفسکم افلا تبصرون»(ذاریات/ 21) خداوند در دل سالک است، و راه رسیدن به او جز شناخت دل نیست. عین القضات در تقابل میان نفس و دل، نفس آدمی را بشریت و دل او را ربوبیت می داند، و بر این باور است که ربوبیت با بشریت هرگز جمع نمی شود. بنابراین لازم است که سالک، نفس اماره را از بین برده و همه «دل» شود. نفس، دوزخی است که آدمی را از عبودیت خارج می کند و دل آدمی، بهشت الهی است. اهل دل کسانی اند که دل ایشان در مقابل قلم الهی است و خداوند بر آن می نویسد. چنین کسانی آنچه را ندانند به دل خود رجوع می کنند و به آن معرفت می یابند. پژوهش حاضر با روشی تحلیلی و با استفاده از آثار عین القضات، دیدگاه وی را در مورد دل، ویژگی های آن و اهل دل بررسی کرده است.
o ‘eyn al-Qozāt Hamadāni، the heart is the essence of humanity، a divine subtle truth temporarily encapsulated by the impure material body. This essence، the divine tabula raza on which God’s message is recorded، cannot be uncovered as long as the material mask is not removed. To Hamadāni، God resides within man if he is prepared to look based on verse 21 of the Zāreyāt chapter of the holy Quran. In the contrast between the self and the heart، Hamadāni calls the former the manly and the latter the divine. He sees the two as irreconcilables. The sufi، then، needs to control the carnal desire، the hell that Drives man away from servitude and from the paradise of the heart. People of the heart are those who expose the tabula raza of the heart to God to write on and who refer to the heart for what they wish to know.
خلاصه ماشینی:
»(بروج / ٢١ـ٢٢) در اینجا نیز عین القضات با نقل سخن ابن عباس بیان می کند که لوح محفوظ ، دل مؤمنان است ؛ دلی کـه عـرش الهـی است و بنا بر حدیث قدسی : «ما وسعنی أرضی و لاسمائی ولکن وسعنی قلب عبـدی المؤمن » [: زمین و آسمان گنجایش مرا ندارد، اما دل بندة مؤمنم مـرا فـرا مـی گیـرد]، گنجایش خداوند را دارد.
»(نامه های عین القضات همدانی ، ٣٩٥/١) در واقع ، دل محل تقواست و آدمی را به بهشت می برد؛ حتی اگر هفـت عضوــ چشـم ، گوش ، زبان ، دست ، پا، شکم و فرجـ «کسی را به دوزخ برد و دل دارد، باکی نیسـت » (همان ، ٣٩٦/١) زیرا خداوند بنابر آیۀ کریمۀ «ثم ننجی الذین اتقوا»(مریم / ٧٢) وی را از دوزخ نجات خواهد داد.
عین القضات با بیان این حدیث شریف ، دل را نظرگاه خدا می داند، اما بر این نکته نیـز تأکید دارد که دل آدمی با بدن مادی به گونه ای در ارتباط است که بدن نیز مـی توانـد رنگ دل شود و منظور الهی گردد، همچنان که اگر آدمی اسیر شهوات شود، دل به رنگ بدن درمی آید: «ای دوست !
٢. عین القضات ، دل را نظرگاه خدا می داند، اما بر این نکته نیز تأکیـد دارد کـه دل آدمی با بدن مادی به گونه ای در ارتباط است که بدن نیز می توانـد رنـگ دل شـود و منظور الهی گردد، همچنان که اگر آدمی اسیر شهوات شود، دل به رنگ بدن در می آید.