چکیده:
در آﻳﻴﻦ زرﺗﺸﺖ، ﺟﻬﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﻣﺮﺣﻠﺔ ﻛﻤﺎل را ﻫﻤﭽﻮن ﻓﺮاﮔﺮدی اﺑﺪی ﺗﺠﺮﺑﻪ ﻣﻲﻛﻨﺪ، ﺑﺎ ﻳﺎری ﺳﻮﺷﻴﺎﻧﺖ ﺑﻪ ﻛﻤﺎل ﻧﻬﺎﻳﻲ دﺳﺖ ﺧﻮاﻫﺪ ﻳﺎﻓﺖ و ﺟﺎوداﻧﮕﺎﻧﻲ از ﺗﺨﻤﺔ زرﺗﺸﺖ ﻳﺎ از ﻧﮋاد ﺑﺰرﮔﺎن و ﭘﻬﻠﻮاﻧﺎن اﺳﺎﻃﻴﺮی اﻳﺮان، در رﺳﺘﺎﺧﻴﺰ اﺑﺪی ﻳﺎرﻳﮕﺮ او ﺧﻮاﻫﻨﺪ ﺑﻮد. ﺑﺎزﮔﺸﺖ ﺑﺴﻴﺎری از ﺟﺎوداﻧﮕﺎن و ﺑﻪ ﺟﺎوداﻧﮕﻲ رﺳﻴﺪن آﻧﻬﺎ ﺑﺎ ﻛﻮﻫﻬﺎ، ﻛﻪ در اﺳﺎﻃﻴﺮ اﻳﺮاﻧﻲ ﻧﺰدﻳﻜﺘﺮﻳﻦ ﻣﻜﺎن ﻃﺒﻴﻌﻲ ﺑﻪ ﻣﺎوراءاﻟﻄﺒﻴﻌﻪاﻧﺪ، ارﺗﺒﺎط ﻣﺴﺘﻘﻴﻢ دارد. 37 ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﺔ ﻓﺮدوﺳﻲ ﺗﻌﺪادی از اﻳﻦ ﺟﺎوداﻧﮕﺎن را اﻟﺒﺘﻪ ﺑﺎ دﺳﺘﻜﺎری در ﺻﻮرت اﺳﺎﻃﻴﺮی آﻧﻬﺎ در ﺧﻮد ﻣﺘﺠﻠﻲ ﺳﺎﺧﺘﻪ اﺳﺖ. ﻋﻼوه ﺑﺮ اﻳﻨﻬﺎ، ﺗﻌﺪادی از ﻗﻠﻌﻪﻫﺎی ﺑﻴﻤﺮﮔﻲ را ﻛﻪ ﺑﺮ ﺑﻠﻨﺪای ﻛﻮﻫﻬﺎﻓﺼﻠﻨﺎﻣﻪ ﭘﮋوﻫﺸﻬﺎیادﺑﻲ ﺳﺎل9، ﺷﻤﺎره 83، زﻣﺴﺘﺎن 1931 واﻗﻊاﻧﺪ و ﻣﻄﺎﺑﻖ ﻣﺘﻮن ﻣﺰدﻳﺴﻨﺎ ﻣﺮگ و ﻧﻴﺴﺘﻲ را در آﻧﻬﺎ راﻫﻲ ﻧﻴﺴﺖ، ﻣﻮرد ﺗﻮﺟﻪ ﻗﺮار داده اﺳﺖ. اﻳﻦ ﻣﻘﺎﻟﻪ در ﻧﻈﺮ دارد ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ اﻳﻦ دو ﻣﻘﻮﻟﻪ، اﺳﻄﻮرة ﺟﺎوداﻧﮕﻲ و ارﺗﺒﺎﻃﺶ ﺑﺎ ﻛﻮﻫﻬﺎ را ﻣﻮرد ﺑﺤﺚ ﻗﺮار دﻫﺪ و ﺗﻐﻴﻴﺮ ﺷﻜﻞ اﻳﻦ اﺳﻄﻮره را در ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﺔ ﻓﺮدوﺳﻲ، ارزﺷﻤﻨﺪﺗﺮﻳﻦ ﻣﺘﻦ ﭘﺲ از اﺳﻼم ﻛﻪ ﺑﺴﻴﺎری از ﺑﻨﻤﺎﻳﻪﻫﺎی اﺳﺎﻃﻴﺮی اﻳﺮان ﭘﻴﺶ از اﺳﻼم را در ﺧﻮد ﺑﺎزﺗﺎب داده اﺳﺖ، ﺑﺮرﺳﻲ ﻛﻨﺪ.
خلاصه ماشینی:
"ﺑﻪ ﻳﻘﻴﻦ ﻣﻲﺗﻮان ﮔﻔﺖ ﻛﻪ اﻳﻦ ﮔﺮوه از ﻣﻨﺘﻘﺪان ﻣﻮﻓﻖ ﺷﺪﻧﺪ ﺑﺮﺧﻲ از اﻳﻦ آرا را ﺗﻮﺳﻌﻪ و ﺑﻬﺒﻮد ﺑﺨﺸﻨﺪ و ﭼﻨﺪﻳﻦ ﻣﻜﺘﺐ 67 در ﺣﻮزة رواﻧﺸﻨﺎﺳﻲ ﺗﺤﻠﻴﻠﻲ ﻣﻮﻓﻖ اﻳﺠﺎد ﻛﻨﻨﺪ، اﮔﺮﭼﻪ ﻫﻨﻮز ﻫﻢ اﻟﻬﺎمﺑﺨﺶ اﺻـﻠﻲ آﻧﻬـﺎ، ﺑﻪ روﺷﻨﻲ، ﻧﻈﺮﻳﻪﻫﺎی اﺻﻠﻲ ﻳﻮﻧﮓ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺧﻮد ﺳﺎﻟﻴﺎن ﺑﺴﻴﺎر ﻛﻮﺷﻴﺪ ﺿﻤﻦ ﭘﺎﻳﺒﻨﺪی ﺑـﻪ ﻓﺼﻠﻨﺎﻣﻪ ﭘﮋوﻫﺸﻬﺎیادﺑﻲ ﺳﺎل9، ﺷﻤﺎره 83، زﻣﺴﺘﺎن 1931 ﺗﻤﺎم ﻣﻜﺘﺒﻬﺎی رواندرﻣﺎﻧﻲ، اﺻﻮل ﻳﺎ ﭘﻴﻜﺮة ﺗﺎزهای از داﻧﺶ را ﺑﺠﻮﻳﺪ؛ روﺷﻲ ﻛـﻪ اﻛﻨـﻮن اﺻﻮﻟﻲ دارد و ﻧﻘﻄﺔ ﺷﺮوع واﺣﺪی ﺑﺮای ﺑﺤﺚ و ﺑﺮرﺳﻲ اﺳﺖ و ﻣﻜﺘﺒﻬـﺎی ﻣﺘﻔـﺎوت ﺑـﺮ ﺳﺮ آن ﺗﻮاﻓﻖ دارﻧﺪ.
آﻳﺎ ﺑﺎ اﺳﺘﻔﺎده از اﻳﻦ روش در ﺗﺤﻠﻴﻞ ﻣﺘﻨﻲ، ﻛﻪ ﺳﺎﺧﺘﺎر اﭘﻴﺰودﻳﻚ و ﺷﺒﻜﻪای از رواﻳﺘﻬﺎ و دروﻧﻤﺎﻳﻪﻫﺎی ﻣﻮازی دارد، ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺎﻳﺪ ﻫﺮ ﻳﻚ از دروﻧﻤﺎﻳﻪﻫـﺎی اﺳـﺎﻃﻴﺮی ﻣـﺘﻦ را ﺑـﻪ ﻃﻮر ﺟﺪاﮔﺎﻧﻪ )در ﻣﺤﻮر ﻋﺮﺿﻲ( ﺗﺄوﻳﻞ ﻛﺮد ﻳﺎ ﻣﻲﺗﻮان ﻛﻠﻴﺖ ﭘﻴﻜﺮة اﺳﺎﻃﻴﺮی اﻳﻦ اﺛـﺮ )در ﻣﺤﻮر ﻃﻮﻟﻲ( را ﻧﻴﺰ ﺗﺄوﻳﻞ ﻛﺮد؟ درﺑﺎرة ﻧﻈﺎم ﻣﻌﻨﺎﻳﻲ اﻟﮕﻮﻳﻲ ﻣﺘﻨﻲ ﻛﻪ ﻧﻘﺪ ﻣﻲﺷﻮد، ﺑﺎﻳﺪ ﮔﻔﺖ ﻛﻪ ﻛﻬﻦاﻟﮕﻮﻫﺎی ﻣﺆﺛﺮ در ژرفﺳﺎﺧﺖ ﻣﻌﻨﺎﻳﻲ ﻳﻚ ﻣﺘﻦ ﺧﻮﻳﺸﻜﺎری اﺳﺎﻃﻴﺮی ﺧﻮد را در ﭘﻴﻮﻧﺪ ﺑـﺎ ﻳﻜـﺪﻳﮕﺮ ﻛﺎﻣـﻞ ﻣﻲﻛﻨﻨﺪ و ﺑﺎﻳﺪ ﻣﺠﻤﻮﻋـﺔ ﻛﺎرﻛﺮدﻫـﺎی آﻧﻬـﺎ را در ﻣـﺘﻦ ﺑﺮرﺳـﻲ ﻛـﺮد، ﻳﻌﻨـﻲ ﻧﻤـﻲﺗـﻮان ﻛﻬﻦاﻟﮕﻮﻫﺎ را ﺑﺎ ﺗﻔﻜﻴﻚ ﻣﻜﺎﻧﻴﻜﻲ از ﻫﻢ ﺟﺪا ﻛﺮد، ﺑﻠﻜﻪ ﺑﺎﻳـﺪ ﺑـﺮای رﺳـﻴﺪن ﺑـﻪ ﺗـﺄوﻳﻠﻲ ﺟﺎﻣﻊ از ﻛﻠﻴﺖ ﻣﺘﻦ، ﻳﻚ ﻛﻬﻦاﻟﮕﻮی ﻣﺤﻮری را در ﻣﺘﻦ ﺗﺤﻠﻴﻞ ﻛﺮد و ﺑﻘﻴﻪ را در ﺣﺎﺷـﻴﻪ ﻗﺮار داد؛ ﻣﺜﻼ در ﺗﺤﻠﻴﻞ ﻣﺘﻨﻲ ﭼﻮن ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﺔ ﻓﺮدوﺳﻲ ﻛﻪ ﻣﺠﻤﻮﻋﺔ داﺳـﺘﺎﻧﻬﺎ و رواﻳﺘﻬـﺎی آن، در ﻋﻴﻦ ارﺗﺒﺎط ﺑﺎ ﻳﻜﺪﻳﮕﺮ، اﺳﺘﻘﻼل دارﻧﺪ، ﺑﻪ دو ﺷﻜﻞ ﻣﻲﺗﻮان ﺑﺎ ﻣﺘﻦ ﺑﺮﺧﻮرد ﻛـﺮد: روشﺷﻨﺎﺳﻲ و ﻣﺒﺎﻧﻲ ﻛﺎرﺑﺮدی ﺑﺮﺧﻮرد ﻣﻨﺘﻘﺪ ﺑﺎ ﻣﺘﻦ در روﻳﻜﺮد ﻧﻘﺪ ..."