چکیده:
از منظر امریکایی ها هریک از کشورهای خاورمیانه عربی و شمال افریقا که درگیر ناآرامی های سیاسی -اجتماعی داخلی شده اند، دارای پویایی و پیچیدگی های خاص خود بوده و لذا اثرگذاری های متفاوتی نیز بر سیاست و منافع بلندمدت آن کشور در خاورمیانه از خود بر جای خواهند گذاشت. از این منظر، تحولات اخیر به طور مشخص می تواند سیاست اعمال اصلاحات سیاسی – اقتصادی در منطقه، رویکرد این کشور در قبال کشمکش فلسطین و اسرائیل، امنیت انرژی و راهبرد مبارزه با تروریسم در خاورمیانه را تحت الشعاع خود قرار دهد. نوشتار حاضر درصدد است تا به این پرسش پاسخ دهد که چه نسبتی میان سیاست های امریکا در منطقه خاورمیانه از یک سو، و تحولات اخیر در کشورهای عربی از سوی دیگر، وجود دارد؟ فرضیه اصلی مقاله حاضر در پاسخ به پرسش مطرح شده نیز این است که در دو دهه اخیر نقش یک سویه امریکا در شکل دهی به تحولات خاورمیانه به یک رابطه دوسویه تبدیل شده است و رفتار این کشور در فرایند تحولات اخیر، متاثر از حضور مردم کشورهای عربی در صحنه سیاست داخلی کشورهای خود در موارد متعددی به یک رفتار واکنشی تبدیل شده است. در نهایت باید گفت که تعارضات میان جامعه و حکومت در خاورمیانه عربی، به عنوان یکی از چالش های عمده امریکایی ها در روند تصمیم سازی و مدیریت ناآرامی های منطقه محسوب می شود. از طرف دیگر، فقدان یک دستورالعمل و استراتژی مشخص توسط امریکایی ها و حرکت براساس الگوهای نتیجه محور، یکی دیگر از مشکلات امریکا در مواجهه با انقلاب های عربی است.
خلاصه ماشینی:
"با توجه به مباحث مطرح شده، یک پرسش حائز اهمیـت ایـن اسـت کـه چـه نسبتی میان سیاست های امریکا در منطقه خاورمیانه از یک سو و تحولات اخیـر در کشورهای عربی، از سوی دیگر، وجود دارد؟ آیا امریکا همچون گذشـته مهـم تـرین متغیر مستقل و تعیین کننده تحولات در منطقه خاورمیانه به شمار میآید؟ گونه دیگر طرح این پرسش این است که رفتار امریکا در قبـال تحـولات اخیـر در کشـورهای عربی ، تا چه اندازه فعالانه و تا چه اندازه منفعلانه بوده است ؟ فرضیه اصلی مقاله حاضر در پاسخ به پرسش مطرح شده نیز این است کـه در / دو دهه اخیر، نقش یک سویه امریکا در شکل دهی به تحـولات خاورمیانـه بـه یـک رابطه دوسویه تبدیل شده است و رفتار این کشور در فرایند تحولات اخیر، متأثر از حضور مردم کشورهای عربی در صحنه سیاست داخلی کشورهای خـود در مـوارد متعددی به یک رفتار واکنشی تبدیل شده است .
در واقع این تضاد یکی از مشکلات اساسی ایالات متحده در منطقه خاورمیانه است کـه آن را در میـان حمایـت از دگرگـونیهـای دموکراتیک در کشورهای خاورمیانه و یا حمایت از رژیم های اقتدارگرای منطقه کـه بـه نوعی با منافع امریکا نیز سازگارتر به نظر می رسد، در نوسان قرار داده است .
Paul Wolfowitz کریستول در نوشتاری تحـت عنـوان «حمایـت از آزادی»١ در ویکلـی اسـتاندارد، 2 کسانی را که محافظه کارانه با پیش بینی منفـی خـود خیـزش بنیادگرایـان اسـلامی را در منطقه اجتناب ناپذیر مـیداننـد، تقبـیح مـیکنـد و معتقـد اسـت کـه مردمـان منطقـه از ظرفیت های خود برای اعمال حق حاکمیت بهره میگیرند و ایالات متحده امریکـا بایـد در این مسیر همراهی کند (٢٠١١ ,Kristol)."