چکیده:
یکی از مهم ترین نظریه های فلسفی که تاثیر شگرف در برخی مسائل فلسفی بر جای نهاده است نظریه حرکت جوهری است. این نظریه، نظریه جامعی است که منظری جدید بر بسیاری از مسایل فلسفی می گشاید، از جمله این مسائل، مسئله حرکت نفس است که صدرا بر خلاف فلاسفه پیشین، آن را از نوع حرکت جوهری (ذاتی) دانست. حرکت جوهری نفس از آن روی مهم است که دارای نتایجی است که اکثر آن ها تبیین عقلانی مسائل قبر و قیامت است. آن چه در این مقاله مورد بررسی قرار گرفته است استخراج نتایج مهم این حرکت از قبیل: جسمانیت نفس در ابتدای حدوث، اجتماع حدوث و ابدیت نفس، حل مشکل ثنویت نفس و بدن، تکون تدریجی نفس، اختلاف نوعی انسان ها به حسب باطن، اتحاد نفس با عقل فعال، مرگ طبیعی و حق بودن آن، محال بودن تناسخ، انواع تجرد برزخی و عقلانی نفس، بقای نفوس بعد از مرگ، معاد جسمانی، حشر، صراط و خلود کفار در عذاب است.
خلاصه ماشینی:
(رک طباطبائی، خلق جدید پایان ناپذیر،۳۷-۳۸) صدرا حرکـت نفـس را نیـز از نوع حرکت جوهری میداند مطابق این اصل ، نفس انسانی در ابتدا جوهر جسـمانی اسـت کـه توسط حرکت جوهر به تدریج شیء دیگری میشـود یعنـی صـورت جـوهری نطفـه حرکـت تکاملی کرده، هر آن تبدل مییابد ابتدا یک صورت طبیعی و معدنی است سپس تبدیل به مرتبه کامل تری که واجد مرتبه نباتی است میشود و بالاخره با تحولات بعدی مراتبـی از آن موجـود میشود که واجد کمالات حیوانی و انسانی است و ایـن حرکـت اسـتکمالی بـرای وصـول بـه مراتب بالاتری همچون مراتب عقول ادامه مییابد.
به عبارتی دیگر نفس انسانی به سبب استعداد بدن حادث میگردد اما به سبب ملکات نفسانی راسخی که صورت ذاتش میشود و به واسطه آنها از قوه به فعل خارج میشود، باقی میماند و این بدین خاطر اسـت کـه نفـس در اول حـدوث امری بالفعل در این نشأه طبیعی است در حالی که همان عینا امر بالقوه در نشأه آخـرت اسـت ، بنابراین نفس ، صورت در این عالم و هیولی در عالم آخرت است .
صدرالدین شیرازی ، مفاتیح الغیب ، ۵۱۸-۵۱۹) اما نفوسی که عقل هیولانی آنها تبدیل به عقل بالفعل شده است ، بدون شک بعد از مرگ باقی میمانند زیرا چنان که صدرا بیان میدارد این نفوس قوامشان به بدن نیست بلکه بدن حجاب این نفوس از جهـت تحقـق کمـال عقلی و وجود نوری آنهاست و دلیل دیگر این که فساد هر فاسـد یـا بـا ورود ضـدش بـر آن است و حال آن که هیچ ضدی برای جوهر عقلی وجود ندارد و یا به زوال یکی از علـل اربعـه (فاعل ، ماده، صورت و غایت ) است که این نیز برای جوهر عقلی متصور نیست زیرا نفس ماده ندارد و صورتش ذات و حقیقت اوست و فاعل و غایت آن، هر دو خداوند اسـت کـه زوال در آن راه ندارد پس ذات و حقیقتش باقی است به بقای خداوند تعالی بنابراین عدم و زوال جوهر عقلی محال است .