چکیده:
در پژوهش های مرتبط با برنامه ریزی و طراحی شهری و همچنین طرح های ساماندهی مناطق غیر رسمی، سخن از مشارکت بسیار بکار رفته، با این وجود راه های موثر بر ایجاد انگیزه مشارکت در فرآیند تهیه و اجرای طرح ها هنوز تا حدودی مبهم و ناکافی است. نتیجه آنکه اغلب در کشورهای در حال توسعه، علیرغم مباحث بسیار گسترده در این عرصه؛ مشارکتی شدن طرح ها چندان عملی نشده است و متعاقب آن بسیاری سرمایه های مادی و معنوی بدون بازدهی مناسب در حال هزینه شدن هستند. این مقاله درصدد است با شناخت نسبتا کامل موانع مشارکت در طرح های ساماندهی سکونتگاه های غیر رسمی بر مبنای دیدگاه های مطرح در روانشناسی اجتماعی، روش های مناسب در چارچوب این نظریه ها را مورد بررسی قرار دهد. انتظار می رود با بهره گیری از ابزارهای موثر در جهت ایجاد انگیزه مشارکت که از بنیادی ترین ابعاد اجتماعی توسعه می باشد و متاسفانه کمتر ملحوظ گردیده، راه برای حضور فعال ساکنان در ارتقاء سکونت گاه خود هموار گردد
خلاصه ماشینی:
ارائه راهکارهای جلب مشـارکت ساکنان مناطق اسکان غیر رسمی (در فرآیند تهیه و اجرای طرحهای توسعه شهری)* چکیده در پژوهشهای مرتبط با برنامهریزی و طراحی شهری و همچنین طرحهای ساماندهی مناطق غیر رسمی، سخن از مشارکت بسیار بکار رفته، با این وجود راههای موثر بر ایجاد انگیزه مشارکت در فرآیند تهیه و اجرای طرحها هنوز تا حدودی مبهم و ناکافی است.
در ادامه مقاله با بررسی مفهوم مشارکت و شناخت نسبتا کاملی از موانع مشارکت شهروندان در طرحهای ساماندهی مناطق اسکان غیر رسمی؛ به شناسایی روشهای مناسب و ابزارهای موثر در جهت ایجاد انگیزش در چارچوب نظریههای روانشناسی اجتماعی میپردازد تا با استفاده از این ابزارها زمینه برای حضور فعال حاشیه نشینان شهری در فرایند مشارکت تهیه و اجرای طرحهای شهری مهیا شود.
به طور کلی زمانی که برنامهریزان می خواهند در تحقق اهداف مشارکت با شهروندان برنامهریزی کنند، بایستی به چند سوال پاسخ گویند: چه کسانی در طرحها درگیر می شوند؟ چگونه میتوان مردم را در تهیه طرح ها درگیر کرد؟ نقاط ورود به فرآیند مشارکت کدامند؟ اجرای این فرآیند چه تاثیراتی را همراه دارد؟ این که چه کسانی در طرحها درگیر میشوند و این افراد در چه جایگاهی هستند و از چه ویژگیهایی برخوردارند، سوالی بسیار اساسی است چرا که در مورد ساکنان مناطق اسکان غیر رسمی باید به این نکته توجه شود که گاهی در شرایط زیست حاشیهای که ساکن محله در حاشیه روابط اجتماعی و اقتصادی قرار دارد، مهارتهای حرفهای و موازین هنجاری هماهنگی با شهر ندارد و نیز نوعی خشم پنهان را در درون خود و احساسش تجربه میکند، به تدریج برچسب ناهنجار میخورد و در عرصههای اجتماعی و برنامهریزی شهری به حساب نمیآید.