چکیده:
ساختگرایی (structuralism)، به عنوان شیوه ای در نقد ادبی و هنری در دهه های نخستین قرن بیستم پدید آمد و در نیمه دوم آن سده به نقطه اوج خود رسید. این شیوه نقد، همواره می کوشید به خود شکل و رنگ علمی ببخشد و تمرکز بر ساختار آثار ادبی و هنری، این امکان را به ساختگرایان می داد که از دیدگاه خود قواعدی ابطال ناپذیر و فرمول هایی ثابت و لایتغیر برای بررسی آثار هنری وضع کنند. ساختگرایی اگرچه در آغاز به زبان شناسی متکی بود ولی عرصه های گوناگونی همچون مردم شناسی، فلسفه، روان شناسی، تاریخ و زمینه های مختلفی از علوم انسانی را در برگرفت. این مقاله تامل و نقدی است بر مجموعه رویکردهایی که تحت عنوان ساختگرایی در نقد ادبی و هنری و علوم انسانی پدید آمد. آنچه ساختگرایی نامیده می شد، امروز به عنوان یک روش زنده، منسوخ شده است و اگرچه به جنبه هایی از آن در پژوهش های مربوط به علوم انسانی می توان استناد کرد، اما ساختگرایی را باید به منزله آخرین تلاش منتقدان برای تولید «حقیقتی» مطلق و غیر قابل نقض به شمار آورد.
Structuralism is a general approach in various academic disciplines that explores the relationships between fundamental elements of some kind، upon which some higher mental، linguistic، social، cultural etc "structures" are built، through which then meaning is produced within a particular person، system، or culture.
Structuralism appeared in academic psychology for the first time in the 19th century and then reappeared in the second half of the 20th century، when it grew to become one of the most popular approaches in the academic fields that are concerned with analyzing language، culture، and society. The work of Ferdinand de Saussure is generally considered to be a starting point of the 20th century structuralism.
Today structuralism is less popular than approaches such as post-structuralism and deconstruction. There are many reasons for this. Structuralism has often been criticized for being a historical and for favoring deterministic structural forces over the ability of individual people to act. As the political turbulence of the 1960s and 1970s (and particularly the student uprisings of May 1968) began affecting academia، issues of power and political struggle moved to the center of people’s attention. In the 1980s، deconstruction and its emphasis on the fundamental ambiguity of language-rather than its crystalline logical structure–became popular. By the end of the century structuralism was seen as a historically important school of thought، but it was the movements it spawned، rather than structuralism itself، which commanded attention.
خلاصه ماشینی:
"علم نشانه شناسی که ساختگرایان آن را به عنوان غایی ترین علم در حلقة دانشهای بشری قلمداد میکردند، امروز دیگر آن اعتبار پیشین را ندارد و اگرچه هنوز به گونه فعال، گروهی از ساختگرایان همچون «کریستین متز» و «پیتر والن» در عرصة نشانهشناسی و تحلیل ساختاری سینما در ایران مطرحند و حتی از کتابهایشان، هر سال پرسشهای امتحانی برای آزمونهای کارشناسی ارشد رشته سینما و ادبیات نمایشی استخراج میشود، اما امروز تقریبا ناممکن مینماید که فرض کنیم علمی را در اختیار داریم که میتواند همه «رمزگان»های هنر، ادبیات و علوم انسانی را رمزگشایی کند.
آنچنان که، "تینیانوف" منتقد دیگر روس، اعلام کرد : «آنچه در یک دوره، عنصری ادبی دانسته میشود، در دورهای دیگر تنها پدیده ساده زبانشناسی است و بس» (احمدی، 1370 : 45) اوج این دیدگاه، مقالة مشهور ویکتور شکلوفسکی با عنوان «هنر به مثابه تمهید» بود که در آن، شکلوفسکی هرگونه ارجاع تاریخی و اجتماعی را در بررسی اثر رد میکرد و معتقد بود کار منتقد در بررسی اثر هنری باید این باشد که تمهیداتی را که هنرمند به توسط آنها، اشیای آشنا را به گونهای نا آشنا مجسم کرده، کشف کند.
(نبوی، مقدمه بوطیقای ساختگرا) در این کتاب تودورف همچون یک «بوالوی» قرن هفدهمیکه میخواهد اصول مکتب نئوکلاسیک را وضع کند، بدون اینکه در نظر بگیرد که سیصد سال پس از بوالو و نظریههای شداد و غلاظ او زندگی میکند، همانند همة ساختگرایان به دنبال وضع قوانین تخطی ناپذیر علمی و تولید فرمولهای لایتغیر است."