چکیده:
طرح داستانهای کهن، با گونههای امروزین دگرسانیهای بنیادینی دارد. در طرح نمونههای کهن، نظمی دیگرگونه بهچشم میخورد، بهگونهای که حتّی برخی رخدادهای آنها از چارچوب «علّت و معلول» بیروناند. امّا در همان «طرح» ویژه این داستانها، گاه نابسامانیهایی دیده میشود؛ بدین معنا که برخی از این داستانها در مقایسه با نمونههای همروزگارشان، گونهای «انحراف از معیار» دارند که میتوان آن را ناهمخوانی در ساختار دانست. یکی از این داستانهای کهن که ناهمخوانیها و ناهنجاریهایی از این دست ابهاماتی در آن پدید آورده است، داستان ویس و رامین است. این پژوهش، ویس و رامین را از نظر ساختار بررسی میکند و ناهماهنگیها و ناهمخوانیهای آن را مینمایاند.
Plot in old literary works basically differs from recent samples in literature. Plot in old literary works enjoys different order and logic difficult to be integrated in the frame work of cause and effect. There are sometimes abnormalities in the typical structure of these stories compared with the old stories which have abnormalities due to weak plot structure leading to ambiguities.
One of the old stories in which abnormalities caused ambiguities is Vis-o-Ramin. This paper tries to investigate its abnormality and make an attempt to reveal its lack of harmonious structure.
خلاصه ماشینی:
"به پیری بارور شد شهربانو#تو گفتی در صدف افتاد لؤلؤ (همان،ص 28) و در این هنگام،بیگمان رامین به سن جوانی رسیده است؛اما در جای دیگر داستان،از پرورش رامین در خوزان،به نزد دایهاش و به همراه ویس سخن گفته میشود: به دایه بود رامین هم به خوزان#همیدون دایگان بر جانش لرزان به هم بودند آنجا ویس و رامین#چو در یک باغ آذرگون و نسرین به هم رستند آنجا دو نیازی#به هم بودند روز و شب به بازی چو سالی ده بماند ستند نازان#پس آنگه رام بردند زی خراسان (همان،ص 29) میتوان گفت که شاید این رامین،شخصیت دیگری بوده است؛اما اگر چنین میبود بایستی شاعر آن را یادآوری میکرد،افزون بر این،آیا نیازی بوده که شخصیت مبهمی که در هیچ جای دیگر داستان،نشانی از او دیده نمیشود،همنام با شخصیت کانونی، وارد ساختار داستان گردد؟ 4-3-دختر یا دختران شهرو آنگاه که موبد از شهرو میخواهد تا با وی بپیوندد و شهرو پیری-و نه مثلا وجود شویی به نام قارن-را بهانۀ نپذیرفتن خواست موبد میکند،موبد از او میخواهد تا یکی از دخترانش را به پیوندش درآورد،اما شهرو سوگند میخورد که تاکنون دختر نداشته است: به جان تو،که من دختر ندارم#وگر دارم چگونه پیش نارم نزادم تاکنون دختر و زین پس#اگر زایم تویی داماد من بس (گرگانی،1337،ص 27) اما در جای دیگر داستان،آنگاه که موبد بر ویس خشم میگیرد و او و مادرش، شهرو را دشنام میدهد،از قول او میخوانیم که شهرو سی و اند فرزند داشته و در میان اسامی این فرزندان،چند نام زنانه نیز میبینیم: بچه بودست شهرو را سی و اند#نزادست او ز یک شوهر دو فرزند چو ایزد یار و ایرانشاه و رویین#چو نار و آب نار و ویس شیرین (همان،ص 130) چنانکه ملاحظه میگردد،نامهایی که در مصراع دوم بیت 2 آمدهاند،نامهایی زنانهاند."