خلاصه ماشینی:
پرسشی که درباره ٔ آنها میخواهم طرح کنم این است : بسیاری از فیلسوفان درباره ٔ هر دو انگاره گمان کرد ه اند وهنوز هم گمان میکنند که - نه فقط گمان میکنند بلکه به نظر میرسد که کاملا متقاعد شده اند که هنگامیکه آنها را بر چیزی اطلاق میکنیم - هنگامیکه درباره ٔ فعلی حکم میکنیم که نبایست انجام داد ه میشد، یا درباره ٔ اوضاع واحوالی حکم میکنیم که خوب یا بهتر از اوضاع واحوالی دیگر بودند یا میتوانستند باشند،باید قضیه از این قرار باشد که یگانه حکمی که درباره ٔ چیزیا چیزهای مورد نظر صاد ر میکنیم فقط وفقط این است که کسی یا کسانی واقعا دارای فلان قسم از احساس نسبت به چیز یا چیزهای مورد نظر است / اند یا به داشتن آن قسم از احساس نسبت به چیز یا چیزهای مورد نظر تمایل دارد/ ند: یعنی درآن ]= آن فعل وآن اوضاع و احوال [ مطلقا هیچ چیزی بیش از این وجود ندارد.
اما فیلسوفان دیگری ظاهرا، با همان قوت ، متقاعد شده اند که در آن ]=آن فعل وآن اوضاع واحوال [ چیزی بیش از این وجود دارد: یعنی، هنگامیکه حکم میکنیم که فعلی وظیفه است یا واقعا ناد رست است ،صرفا حکمی بدین مضمون صاد ر نمی کنیم که کسی یا کسانی، هنگامیکه شاهد چنین افعالی است / اند یا درباره ٔ آنها میاندیشد/ ند، فلان قسم از احساس را دارد/ ند یا به داشتن آن قسم از احساس تمایل دارد/ند، وهمین طور هنگامیکه حکم میکنیم که فلان اوضاع واحوال بهتر از اوضاع واحوالی دیگر بودند یا میتوانستند باشند، صرفا حکمی درباره ٔ احساساتی صاد ر نمیکنیم که کسی یا کسانی، اگر شاهد آن دو اوضاع واحوال بود/ند یا درباره ٔ آن دو میاندیشید/ند، یا اگر آن دو را با یکدیگر مقایسه میکرد/ند، آن احساسات را میداشت /ند.