چکیده:
در آثار علامه طباطبایی، دست کم سه دیدگاه متفاوت درباره نحوه اتصاف ذات الهی به صفات فعل مشاهده می شود: عینیت صفات فعل با ذات؛ زیادت صفات فعل بر ذات؛ و عدم اتصاف ذات به صفات فعل، چه به نحو زیادت و چه به نحو عینیت. حال پرسش این است که آیا او به سه دیدگاه متعارض در این باره باور داشته؛ یا این دیدگاه های سه گانه، متعارض نیستند و با یکدیگر جمع می شوند؟ به نظر می رسد این سه دیدگاه، بر مبنای اعتبارات متفاوت شکل گرفته اند و در طول یکدیگر قرار دارند. بنابراین با تفکیک اعتبارات می توان این سه دیدگاه را سازگار دانست: یعنی دیدگاه عینیت بر پایه اعتبار حقیقه صفات فعل شکل می گیرد؛ دیدگاه زیادت بر اعتبار رقیقه صفات فعل و نگاه وحدت انگار به آن ها استوار است؛ و دیدگاه عدم اتصاف نیز از نگاه کثرت انگار به فعل سرچشمه می گیرد.
خلاصه ماشینی:
"اما صفات فعل که در نگاه نخست زائد بر ذات الهی هستند و انتزاع آنها متوقف بر فرض غیر است، تنها از جهت اصل و حقیقتی که در ذات الهی دارند، صفات کمالی برای او محسوب میشوند و احکام صفات کمالی بر آنها صدق میکند؛ در حالی که این صفات، در اعتبارات دیگر، کمالی برای خداوند به شمار نمیآیند و زیادت و کثرت آنها، به نقص در ذات الهی و ترکب در ذات او منجر نمیگردد.
33 اما در بحث صفات فعل، اعتبار حقیقت به چه معناست؟ علامه طباطبایی، در آثار گوناگون خود، برای صفات فعل، اصل یا ویژگی یا حقیقتی در ذات باری تعالی قائل است که هر کمال، خیر یا فعلی، از جهت وجودی خود از آن نشأت میگیرد و قائم بدان است؛ و بر طبق قاعدة «بسیط الحقیقه»، ذات واجب تعالی به نحو اعلی و اشرف ـ آن چنان که شایستة مقام ربوبی است (طباطبایی، 1428ـالف، ص332) ـ واجد این کمالات است.
اما چرا صفات فعل را اضافة مقولی میدانیم؟ در پاسخ میتوان به چند وجه اشاره کرد: 1ـ پس از آفرینش و رخ نمودن کثرات وجودی و ماهوی (طباطبایی، 1417، ج2، ص316؛ همو، بیتاـالف، ص286)، ذهن با تعمل خویش، میان این افعال و ذات خداوند اضافه (یا اضافاتی) را انتزاع و اعتبار میکند (مصباح یزدی، 1405، ص441، تعلیقة 430؛ جوادی آملی، 1386، ج2، ص263)؛ اضافهای که میان مفهوم فعل و فاعل است (صدرالدین شیرازی، 1386، ج3، ص390، تعلیقة ط)."