چکیده:
عموما اینگونه تصوّر می شود که صادق هدایت روشنفکری بوده که در دوره خود با سیستم استبدادی حکومت پهلوی در تعارض بوده است. مطابق بیشتر زندگینامه هایی که درباره او نوشته شده است، این گونه به نظر می رسد که او، علی رغم این که به یک خانواده اشرافی تعلّق داشت، به دلیل تعّلق خاطرش به آزادی انسان با سیستم پهلوی دشمن بوده است. مقاله حاضر تلاش کرده تا خلاف این نظر عموما پذیرفته شده را اثبات کند. این مقاله با تحلیل بوف کور از منظر تئوری قدرت میشل فوکو، به ویژه نظریه "سراسربینی" یا panopticism، به این نتیجه می رسد که هدایت، از این نظر که از گفتمان غالب دوره خود تاثیر پذیرفته است و مهمترین گفتمان دوره ناسیونالیسم بوده است، ناخودآگاه به سیستم پهلوی خدمت کرده است. برای این منظور ابتدا به تعریف و ریشه یابی نظریه قدرت در آثار مختلف فوکو پرداخته و سپس نظریات پیروان فوکو که این نظریه را در رمان های مختلف اروپایی بررسی کرده اند بیان می کند و در بخش دوم مولفه های این نظریه را در بوف کور هدایت بررسی کرده و در پایان به نتیجه مذکور می رسد.
It is generally acknowledged that Sadegh Hedayat was an intellectual who dedicated his life to fighting against the dictatorship of Pahlavi. According to many biographies written about him، he، belonging to a royal family though، because of his love to the freedom of human being was against Pahlavi dynasty. This article tries to introduce an idea thoroughly opposite to that generally-accepted one. After analyzing his Blind Owl from the view-point of Michael Foucault’ theory of power، especially “panopticism”، the article comes to the conclusion at the end that Hedayat، because of being influenced by the dominant discourses of the era، of which the most widespread one was nationalism، has worked at the service of the dictatorship of Pahlavi. In order to reach to this goal، the research in hand، first of all، defines the theory of power in Faocoult''s works and then follows this theory in the works of the followers of Faucoult، those who have tried to practice this theory in Eropean novels. in the second part، the article investigates the principles of this theory in Hedayat''s the Blind Owl.
خلاصه ماشینی:
این مقاله با تحلیل بوف کور ازدیدگاه نظریة «قدرت» میشل فوکو، بهویژه نظریة «سراسربینی1» به این نتیجه میرسد که هدایت با نظام سلطنتی و قدرت سیاسی روزگار خود همسو بوده است؛ از این نظر که او نیز مانند سایر روشنفکران عصر خود تحت تأثیر مهمترین گفتمان این دوره، یعنی ناسیونالیسم افراطی متأثر از حکومتهای سلطنتی استبدادی ایران باستان بوده که ازقضا شخص رضاشاه نیز از آن تأثیر پذیرفته و از آن حمایت کرده است.
درادامه، با برجسته کردن برخی از مشخصات اصلی راوی بوف کور و شباهتهای او با زندانبان زندان سراسربین و نگاه او به شخصیتهای داستان که مانند نگاه زندانبان به زندانیان است، این نتیجه بهدست میآید که هدایت با طراحی شخصیتی مانند راوی، نگاهی استبدادی یا استبدادزده به شخصیتها داشته و این همان نگاهی است که رضاشاه دربارة جامعه ایران داشت و از این نظر، این دو مخالف ناخواسته در کنار هم قرار میگیرند.
بنابراین، در نگاه اول میتوان گفت هدایت داستان خود را بهروش اولشخص روایت کرده تا بهتر بتواند دنیای درون شخصیتش را بیان کند و شاید همین نکته باعث گمراه شدن برخی منتقدان شده که راوی بوف کور را با هدایت یکی دانستهاند.
اما راوی داستان بوف کور چه مشخصاتی دارد و چگونه روایت خود را بیان میکند؟ دیدگاه او دربارة دیگر شخصیتهای درون رمان چیست؟ با بررسی ویژگیهای راوی، بهتر میتوان به اندیشههای هدایت و ارتباط آن با نظریة سراسربینی فوکو پی برد.
مهمترین دلیل استفاده از زاویة دید اولشخص نیز همین نکته است؛ زیرا این نوع بیان به راوی امکان میدهد تا مانند زندانبان فوکویی قدرت خود را بر شخصیتها که در این خوانش نقش زندانی را دارند، اعمال کند.