چکیده:
شکاف معرفت و عمل اخلاقی ، یکی از مباحث مهـم در فلسـفه اخـلاق اسـت کـه پیشینه ای طولانی در تفکر بشری دارد. سقراط منکر این شـکاف بـود و ارسـطو در انتقاد از دیدگاه او، تاثیر میل نفسانی را یادآور شد که موجب رفتار برخلاف معرفـت اخلاقی و شکاف میان معرفت و عمل می شود. این بحث همچنان مسئله ای مـورد نزاع باقی مانده و اندیشمندان بسیاری ضمن پذیرش این مشـکل ، درصـدد تبیـین چگونگی این مسئله یا بیان راه حلی برای آن برآمده انـد. نظریـه یقـین بـرای حـل همین مسئله طرح شده است . این نظریـه اگرچـه ، در نگـاه نخسـت ، یـک نظریـه معرفتی و در تایید دیدگاه سقراط تصور می شود، اما باید توجه داشت که ابعاد یقین ، محدود به جنبه معرفتی نیست . در این مقاله ، ابتدا اقسـام یقـین و نسـبت آنهـا بـا یکدیگر بررسی شده ، سپس این نظریه با استناد به دیدگاه اندیشـمندان مسـلمان و برخی روایات دینی طرح می شود. در ادامه با تحلیل مفهوم یقـین و بررسـی بیشـتر نظریه ، برخی نقاط ضعف و نارسایی های آن آشکار شده و سرانجام این نظریـه بـه تایید نقش ایمان در برطرف کردن شکاف معرفت و عمل می انجامد.
خلاصه ماشینی:
(Stroud, 2008) در نوشتار حاضر درصدد بررسی این مسـئله برآمـدیم کـه آیـا نظریـه یقـین بـا توجـه بـه آنچـه در عقیده اندیشـمندان مسـلمان و متـون دینـی بیـان شـده ، می توانـد شـکاف معرفـت و عمـل را برطـرف کنـد؟ ایـن نظریـه از آن جهـت کـه ابعـاد معرفتـی خاصـی دارد، شـباهت هایی نیـز با نظریه سقراطی دارد، امـا در عـین حـال ابعـاد نظریـه یقـین فراتـر و گسـترده تر از آنهاسـت و به همین جهت همان نظریه سقراط محسوب نمی شود.
ایــن ســخن ، کــه گفتــه شــود قیــد «اعتقــاد جــازم » در تعریــف یقــین منطقی وجود دارد و این همان قیـد در یقـین روان شـناختی اسـت ، پـس در هـر جـا کـه یقـین منطقی است ، یقـین روان شـناختی نیـز هسـت و آن را در خـود دارد، بـه نظـر نگارنـده صـحیح نیسـت ؛ زیـرا چنـین چیـزی در صـورتی صـحیح اسـت کـه اعتقـاد اخذشـده در تعریـف یقـین منطقــی و روان شــناختی از یــک نــوع باشــد، در حــالی کــه چنــین نیســت و اعتقــادی کــه در تعریف یقین منطقی وجود دارد، اعتقـاد و بـاور عقلـی و ذهنـی اسـت ، نـه روانـی و درونـی کـه در یقــین روان شــناختی وجــود دارد و بایــد میــان آن دو تفــاوت نهــاد، ماننــد اینکــه شخصــی معرفت یقینـی و بـاور دارد کـه شـخص مـرده آسـیبی بـه انسـان نمی زنـد و بـه همـین خـاطر نباید از او ترس و واهمه ای داشـت ، امـا از آنجـایی کـه ایـن بـاور بـه حالـت اطمینـان و یقـین درونی نرسـیده اسـت ، لـذا از آن می ترسـد؛ بنـابراین ، ممکـن اسـت در مـواردی یقـین منطقـی باشـد، امـا یقـین روان شـناختی نباشـد، پـس اعتقـاد و بـاور اخذشـده در تعریـف آن دو از یـک سنخ نیست .