چکیده:
داستان گاوخونی از جمله داستانهایی است که ساختاری رویاگونه دارد. در این مقاله کوشیده ایم در خوانشی روانکاوانه بر اساس نظریهی فروید، ساختار رویاگونهی این داستان و شیوهی معنا دهی آن را بررسی کنیم. این خوانش دو لایه را در بر می گیرد: 1- لایه ی آشکار یا رو ساخت داستان، 2- لایه ی پنهان یا زیرساخت داستان. در لایهی آشکار نشان داده میشود که داستان زمانی ذهنی دارد و رخدادهای آن در پیرنگی نامنسجم که اصل علیت و ترتیب زمانی در آن رعایت نمی شوند، روایت میشود. در لایهی پنهان، دو پیرنگ حذفی و استعاری داستان را از هم تفکیک کرده ایم. در پیرنگ استعاری، متن روایی گاو خونی نماد شناسی شده است و دو نماد رودخانهی زایندهرود و باتلاق گاوخونی به عنوان دو نماد پر کارکرد که نشان دهندهی جنس مادینه و بازگشت درون رحمی هستند، بررسی می شود. بسیاری از شخصیتهای متن بسته به رابطهای که با این دو نماد دارند، روانکاوی میشوند. در پیرنگ حذفی، رابطهی راوی با اصل لذت (غریزهی زندگی)، و غریزهی مرگ بررسی میشود، تا تعلیق بی پایان راوی در فرایند جبر، تکرار و حرکت به سوی مرگ، تبیین شود.
The River’s End story is among those stories which have a dream-like structure. In this article we have tried to analyze this story and its method of meaning making by a psychoanalytical reading based on Freud’s ideas.
This reading includes two layers: 1- The overt or surface structure of the story. 2- The covert or deep structure of the story. In the overt layer it would be demonstrated that the story has a conceptual structure and its occurrences are narrated in a disorganized plot in which the causality and time sequence are not kept. In the covert layer we have distinguished between metaphoric and deleted plot.
In the metaphorical plot، the symbols of the narrative text of the River’s End has been detected and two symbols of Zayandeh-Rood river and Gavkhuni River’s End as two prevalent symbols which show the female sex and the return to the fetus are analyzed. Many of the characters based on their relationship to these two symbols are psychoanalyzed.
In the deleted plot the relationship between the narrator with the pleasure principle and death principle are analyzed until the unending suspension of the narrator in the process of fate، repetition، and movement toward death is defined.
خلاصه ماشینی:
نقد روانکاوانه، گاوخونی، رؤیا، رودخانه، مادینه، غریزة مرگ مقدمه در چند سدة اخیر، کارل مارکس با مداقه در پیامدهای نیاز ما به کار، از زاویة مناسبات اجتماعی، طبقات اجتماعی و اشکال سیاسی ملازم با آنها توانست یکی از مهمترین کلانروایتهای جهان معاصر را وضع کند و نشان دهد که بشر عموما به فرایندهای اجتماعیای که زندگی او را شکل میدهد آگاهی ندارد (ایگلتون1، 1380: 209)؛ اما این فروید بود که با بنیاد نهادن حوزة نظاممندی از معرفت، توانست برداشت بشر از مقولة شناخت را یکسره درهم شکند و با وضع اصطلاحات بنیادینی مانند ناخودآگاهی2، برداشتی متفاوت از انسان و روان او ارائه دهد که این خود، نقطة عطفی در تاریخ تفکر بشر بود.
همچنین، فروید در مورد جابهجایی بر این باور است: جابهجایی از دو راه خود را آشکار میکند: در اولی عنصری پنهانی نه با جزء سازندة خود، بلکه با چیزی کنایی و در دومی تأکید فیزیکی از جزئی مهم به جزئی غیرمهم منتقل میشود؛ بنابراین رؤیا در قالب چیزی ظاهر میشود که مرکزی دیگرگون و غریب دارد (همان، 215).
همانگونه که برای دریافتن مفاهیم پنهان رؤیا، مکانیسمهای ادغام و جابهجایی باید شکافته شوند، این نوع خوانش در متون ادبیای که ساختاری رؤیاگونه دارند و روایت آنها میان خواب و بیداری در نوسان است نیز میتواند کارساز باشد و رسیدن به لایههای پنهان متن، از طریق واکاوی استعارهها و نمادهای موجود در آن امکانپذیر میشود.
در خوانش لایة آشکار داستان، نمادها و نشانههای موجود در رخدادها، تصاویر و کنشهای متن نشان داده میشوند؛ بدون اینکه نگارندگان آنها را تفسیر کنند: - اولین رخداد متن روایی که از نظر زمانی یکی از رخدادهای متأخر است، خواب راوی است.