چکیده:
یکی از مباحث اساسی انسان شناسـی ، اخـلاق و فضـایل انسـانی اسـت . در وجـود انسان ، فطرت پاک الاهی و نیز گرایش شیطانی و خودمحوری نهفته است . تهذیب نفس برای رهایی از رذایل اخلاقی و آراسته شدن به فضایل انسانی است . بنابراین ، علم اخلاق از جایگاه رفیع و ویژه ای برخوردار است . اینکه انسان چگونـه و بـا چـه مهارتی باید و می تواند بر نفس خود غلبه کند و در تکامل انسانی و سلوک معنـوی گام بردارد از اهمیت ویژه ای برخوردار است . در هر مسلک اخلاقی روشی برگزیـده شده است . در اخلاق عرفانی ، که تکیه بر مهارت های معنوی سلوکی است ، عشـق مهم ترین دست مایه سالک است . انسان با عاشق شدن می تواند وجود خود را شـبیه معشوق کرده و به سادگی از زشتی های مورد نهی معشوق دست برداشته و خـود را متحلّی و متخلّق به خواسته و صفات وی کند. در این مقاله ، پس از اشاره به نفس ، جایگاه و اهمیت آن و لزوم غلبه بر نفس امـاره ، مهـارت معنـوی عشـق در کسـب اخلاق عارفانه و تهذیب نفس را با روش توصیفی ـ تحلیلی تبیین می کنیم و ارتباط اکسیر اعظم (عشق ) را با مولفه های اساسی در حیات عارفانـه اخلاقـی بـه تصـویر می کشیم و می کوشیم برخی پرسش های مهم در این حوزه را پاسخ دهیم .
خلاصه ماشینی:
(مصباح یزدی ، ١٣٨٣الف ، ص١١٨) واضح اسـت کـه ایجـاد زنـدگی سـالم و پیشـروی بـه سـوی کمـال مطلـوب ، کـه فطـرت آدمـی آن را خواســتار اســت وقتـی تحقــق می پــذیرد، کــه انسـان در تهــذیب نفــس و کســب اخلاق انسانی موفق باشد؛ چـه آنکـه در صـورت عـدم تـوان مقابلـه بـا دشـمن داخلـی (نفـس امــاره ) و تبعیــت از او، آدمــی هویــت انســانی خــویش را می بــازد و از ســلک انســانیت خــارج شـده و در مسـیر حیوانیـت گـام می نهـد و بلکـه بـه تعبیـر قـرآن بـدتر از چهارپایـان می شـود.
بـه لقمـان روی کـرد و گفت پس تو چگونـه ایـن خربـزه تلـخ و جانکـاه را خـوردی ؟ لقمـان در جـواب گفـت شـیرینی دست تو کـه همـاره عطیـه های شـیرین ماننـد شـکر بـه ایـن و آن می بخشـد، در ایـن خربـزه نیــز اثــر بخشــیده و تلخــی آن را گرفــت ، بنــابراین شــیرینی دســت تــو کــی تلخــی را در آن گذاشت ؟ لــذت دســت شــکر بخشــت بداشــت انــدرین بطــیخ تلخــی کــی گذاشــت ؟ از محبــــت تلخ هــــا شــــیرین شــــود از محبـــت ، مس هـــا زریـــن شـــود از محبــــت دردهــــا صــــافی شــــود از محبـــت دردهـــا شـــافی شـــود (مولوی ، ١٣٨٥، دفتر دوم ، بیت ١٥٢٦) از این حکایـت معلـوم می شـود عاشـق آنجـا کـه بـرای بـه دسـت آوردن رضـای محبـوب در سخت ترین شرایط قرار می گیـرد و بـا مشـکل ترین امـور مواجـه مـی شـود و حـوادث بسـیار نـاگوار بـه وی رو آورد حالـت «وجـد و ابتهـاج » در حرکـات و احـوال ، و در رخسـار وی کـاملا محسـوس اسـت و خبـر از ایــن معنـا می دهـد کـه وی آنچنــان سرگشـته محبـت اسـت کــه رضـای محبـوب تنهـا خواسـت دل اوسـت و در ایـن راه همـه سـختی ها هـم بـرای او آسـان است و همه تلخ ها را شیرین می کند و جا برای تلخ کامی و شکایت باقی نمی گذارد.