چکیده:
یکی از موجبات جدایی زن ازشوهر«خلع» است.وآن زمانی محقق می شود که زن به دلیل ناخشنودی ازمرد، مالی به وی میدهد تا از او جدا شود.سؤال این است که در اینصورت آیا بر مرد، به لحاظ تکلیف شرعی، واجب است زوجه خود را از قید زوجیت رها سازد؟ آیا این جدایی باید با رأی دادگاه باشد؟ و بالاخره آیا به صرف توافق طرفین بر مالی که باید مبادله شود؛ جدایی خودبهخود محقق میگردد و یا آن که نیازمند صیغهی طلاق است؟ فقها سؤال نخست را چندان مورد توجه قرار ندادهاند. درخصوص سؤال دوم، نظر مشهور بر عدم لزوم مراجعه به دادگاه است. فقهای متقدم در پاسخ به سؤال سوم، نظر بر بینیازی به صیغهی طلاق دارند و بیشتر فقیهان متأخر بر نیاز. در این نوشته فرض لزوم مراجعه به دادگاه و عدم نیاز به صیغهی طلاق اثبات شده است.
خلاصه ماشینی:
"این نوع جدایی میطلبد تا زمینههای ایجاد آن واکاوی و به سه سؤال پاسخ داده شود: اولـ آیا رهاکردن زن به وسیلهی مرد با فراهم آمدن زمینه از طریق خلع بر مرد واجب است؟ دومـ آیا برای چنین جدایی، طرح دعوا نزد قاضی و صدور حکم لازم است یا زوج میتواند خود رأسا زن را مانند طلاق، رها سازد؟ سومـ آیا با صرف توافق زن و مرد بر مقدار بذل مال، جدایی محقق میشود یا افزون بر آن نیازمند صیغهی طلاق هم میباشد؟ سؤال دوم و سوم جنبهی کاربردی دارد و هم اکنون میتواند مورد عمل قرار گیرد و سؤال اول بیشتر جنبهی شخصی دارد.
ادلهی لزوم صیغهی طلاق در خلع علامهیحلی در مختلف الشیعه که موارد اختلاف فقهی فقهای شیعه را به خصوص ذکر میکند؛ به دلایل آنان هم میپردازد و دلیل موافقان با نظریهی مورد بحث را از شیخطوسی به این نحو بیان کرده است: یکی از این دلایل روایت موسیبن بکر از ابیالحسن الاول است که در آن آمده است: «المختلعه یتبعها الطلاق ما دامت فی عدتها »؛ یعنی «زن جدا شده به وسیلهی خلع، مطلقه هم میتواند باشد تا زمانی که در عده است» و آنگاه شیخ روایات دال بر وقوع خلع بدون طلاق را تأویل مینماید و به دلیل موافقت با مذهب عام صدور آن روایات را ناشی از تقیه میداند."