خلاصه ماشینی:
"آیا در انجام کارها باید مراقبت وی بود یا اینکه خود میتواند از خود مراقبت کند و بالاخره اینکه آیا این سرشت قابل تغییر است یا خیر؟ سوم اینکه، نقش انسان در جامعه چیست؟ آیا بنیاد جوامع بر پایه گروهها و تودههای انسانی سامان گرفته یا بر محور فرد قوام یافته است؟ در زمانی که بین منافع فرد و گروه تضادی به وجود آید، کدامیک ارجحیت دارند؟ چهارم اینکه، ما راستی و درستی یک چیز را چگونه درک میکنیم؟ آیا تأیید معلمان، استادان و بزرگترها برای درست دانستن یک چیز کافی است یا اینکه چیزی را واقعی میدانیم که در عمل به هدفهای تعیین شده، برسد.
البته در برخی شرایط، ما شاهد مقاومت سازمان در برابر تغییرات محیطی هستیم، در چنین شرایطی به طور معمول مسألهای که اتفاق میافتد این است که سازمان به دلیل عدم توانایی در انطباق با نیازهای محیط بیرونی امکان دسترسی به مأموریت خود را نداشته و با از دست دادن انسجام داخلی ضعیف و ضعیفتر میشود تا جایی که یا امکان ادامه حیات نخواهد داشت یا اینکه رهبری تحولگرا ظهور و با ایجاد یک تحول اساسی در همه بخشهای سازمان، فرهنگ جدیدی را پایه گذاری میکند.
در حقیقت زمانی که افراد سازمان به فردی به عنوان رهبر اعتماد میکنند و در دستیابی به چشم اندازی جذاب که وی نشان میدهد او را یاری میدهند، به طور طبیعی وی را عالمترین فرد نسبت به مسیری میدانند که در حال پیمودن آن هستند به همین دلیل، آداب، رفتارها، نگرشها و موضعگیریهای موفقیتآمیز رهبر گروه به عنوان یک رفتار جمعی مورد حمایت دیگران قرار میگیرد و الگوبرداری میشود."