چکیده:
فردوسی در توصیف شخصیتهای مهم شاهنامه به گونه ای نشانه گذاری و تصویر پردازی کرده که با تحلیلهای روان شناختی می توان به لایه های پنهان روانی و شخصیتی ایشان دست یافت. این امر، حاکی از نگاه دقیق و بصیرت شاعر به سرشت و روان آدمی است. از جمله شخصیتهای پیچیده روانی و اثرگذار، اما منفی شاهنامه، شغاد برادر ناتنی رستم است که فردوسی چنان هنرمندانه و دقیق به ارائه نشانه ها، توصیف رفتارها و علل انگیزشی وی در قتل رستم می پردازد که با بررسی کلیه این توصیفها و نشانه ها و مقایسه آنها با نابهنجاریهای روانی شناخته شده در دانش روان شناسی، می توان نتیجه گرفت شغاد دچار اختلال روانی عقده حقارت است. بنابر گزارش فردوسی، می توان علل پیدایش احساس حقارت و تبدیل آن به عقده حقارت را در شغاد نسبت به رستم در این موارد دانست: مادر کنیز و بی اصل و نسب، تولد شوم، تبعید از کشور و خانواده در سن نوجوانی و آوازه جهانگیر رستم. همچنین برخی از ویژگیهای رفتاری افراد دارای عقده حقارت ـ بر اساس نظریه ی آلفرد آدلر ـ که در شغاد یافت می شود عبارتند از: خشم، نفرت، حسادت، تکبر، تناقض رفتاری، هراس و استفاده ی ابزاری از ارزش ها.
خلاصه ماشینی:
"او در جریان توطئه اش از پادشاه کابلستان می خواهد که بدترین دشنامها و سخنان تحقیرآمیز را به او بگوید: به می خوردن اندر مرا سرد گوی میان کیان ناجوانمرد گوی زخواری شوم سوی زابلستان بنالــم ز ســالار کابــلــــستان (فردوسی ، ١٣٧٤، ج٦: ٣٢٦) مهراب کابلی هم سخنانی را که شغاد به او آموخته ، بازگو می کند (٢١): تو از تخمة سام نیرم نی ای برادر نی ای خویش رستم نی ای نکردست یاد از تو دستان سام برادر ز تو کـــی بــــرد نیز نام تو از چاکران کمتری بر درش بــرادر نخــواند تو را مـــادرش (همان: ٣٢٧) فرد مستبد دارای عقدة حقارت اگر سر به زیر و فروتن است ، فقط برای رسیدن به اریکة قدرت است .
نکتة مهم دربارة این موضوع این است که شغاد حتی در پایان داستان هم ـ که ظاهرا بر وی غلبه یافته ـ از او هراس دارد؛ زیرا پس از آنکه رستم را خسته و خونآلود در حال مرگ کمان به دست می بیند، اول فکری که به ذهنش خطور می کند فرار از برابر اوست : تهمتن به سختی کمان برگرفت بدان خستگی تیرش اندر کشید برادر ز تیـرش بترسیــد سـخت بیــامد سپــر کرد تن را درخت (فردوسی ، ١٣٧٤، ج٦: ٣٣٣) اما این که شغاد گستاخانه تصمیم به قتل رستم می گیرد ریشه در اعماق شخصیت حقیـر او دارد؛ زیـرا هرگاه «ترس در اعماق ضمیر فرد [دارای عقدة حقارت] خانه کند [و او] از گـروه آدمهـای سـتیزه جـو و متجاوز (٢٥) باشد، در این صورت برای رهایی از احساس ترس و حقارت و تحمیل شخصیت خـویش بر دیگران، رفتاری جسارت آمیز و تجاوزکارانه از خود نشان می دهد» (منوچهریان، ١٣٦٢: ١٤)."