چکیده:
مسألۀ منابع فردوسی در سرودن شاهنامه و شیوۀ کار او یکی از چالشهای اساسی در شاهنامهپژوهیست. گروهی بر پایۀ همانندی برخی از عنوانهای داستانهای یادشده در مقدّمۀ بازمانده از شاهنامۀ ابومنصوری، این کتاب را یگانه منبع فردوسی دانستهاند. برخی دیگر معتقدند که فردوسی در کنار شاهنامۀ ابومنصوری از منابعی دیگر نیز استفاده کرده است. دلیل اصلی این گروه از پژوهشگران آن است که از آنجایی که منبع مشترک و اصلی فردوسی و ثعالبی همین شاهنامۀ ابومنصوریست، بخشهایی از شاهنامه مانند بیژن و منیژه و هفت خان رستم که در کتاب غررالسّیر ثعالبی نیامده، قطعاً از منبعی دیگر گرفته شده است. این درحالیست که اگرچه مسألۀ استفادۀ ثعالبی از شاهنامۀ ابومنصوری به دلیل اذعان نویسندۀ غررالسّیر اثباتپذیر است، به دلیل از میانرفتنِ شاهنامۀ ابومنصوری نمیتوان بدرستی مشخّص کرد که ثعالبی دقیقاً در کدام داستان از این شاهنامه استفاده کرده است. تجزیۀ چهار روایت از داستان اردشیر بابکان از چهار متن و مقایسه با روایت شاهنامۀ فردوسی حاکی از آن است که فردوسی ضمن بهرهگیری از منبعی مکتوب، بهصورت التقاطی از منابع متعدّد در تدوین داستان اردشیر بابکان استفاده کرده است.
The enigma of sources and the methodology Ferdowsi employed to compose Shahnameh is one of the major challenges in Shahnameh scholarship. Based on the similarity of certain titles in the introduction remained by the Abu Mansouri Shahnameh, a group assumed that this book was the sole source used by Ferdowsi. However some believed that Ferdowsi along side it had utilized other sources. The main reason for this group of researchers is that since the only common main source used by Ferdowsi and Tha'alibi is Abu Mansouri's shahnameh and that some parts of Shahnameh such as Bizhan and Manizheh, and The seven trials of Rostam which were not appeared in Tha'alibi's work, Ghorarosyr it can be concluded that those parts were certainly borrowed from another source. Nevertheless the fact that Tha'alibi's use of the Shahnameh of Abu Mansouri is provable according to his own claim, due to the destruction of the Shahnameh of Abu Mansouri, it is difficult to determine which stories in particular were borrowed from this Shahnameh by Tha'alibi. Analysis of four narratives of the tale of Ardeshir Babakan from four texts and their comparison with the version of the Shahnameh of Ferdowsi indicates that Ferdowsi while drawing upon a written source, had used many other sources intermittently to compile the tale of Ardeshir Babakan.
خلاصه ماشینی:
ایـن درحالیسـت کـه اگرچـه مسـألۀ اسـتفادۀ ثعـالبی از شاهنامۀ ابومنصوری به دلیل اذعـان نویسـندۀ غررالسـیر اثبـات پـذیر اسـت ، بـه دلیـل از میان رفتن شاهنامۀ ابومنصوری نمیتوان بدرستی مشخص کرد که ثعالبی دقیقـا در کـدام داستان از این شاهنامه استفاده کرده است .
تجزیۀ چهار روایت از داستان اردشیر بابکان از چهار متن و مقایسه با روایت شاهنامۀ فردوسـی حـاکی از آن اسـت کـه فردوسـی ضـمن بهره گیری از منبعی مکتوب ، به صورت التقاطی از منابع متعدد در تدوین داسـتان اردشـیر بابکان استفاده کرده است .
به بیان دیگر، پرداختن به سرگذشت پادشـاهان ایـران از زمـان تـألیف کتـاب هـای پهلوی پیش از اسلام تا دورۀ اسلامی و تدوین کتاب های تاریخی، به سنتی تبـدیل شـد و این سنت هم زمان با تألیف کتاب هـای تـاریخی بـه ادبیـات راه پیـدا کـرد و موجـب رواج شاهنامه نویسی شد که شاهنامۀ منظوم فردوسی میتواند اوج و اعتلای ایـن سـنت باشـد.
پیوند روایت های شـاهنامه با فرهنگ اساطیری ایران باستان از یـک سـو و پـرداختن بـه داسـتان هـا و اسـطوره هـای شاهنامه از منظر اسطوره شناسی تطبیقی از سوی دیگر سبب شده است تا پژوهش هـایی ارائـه شود که در آن داستان ها و شخصیت های موجود در شـاهنامۀ فردوسـی را از منظـر ارتبـاط بـا متن های پیش از اسلام بررسی کرده اند.
دو مقاله با عنوان «ساختارشناسی تطبیقی داستان رستم و اسفندیار در نهایۀالارب و شـاهنامه » (١٣٩٠: ١-٣٢) و «بررسـی روایـت دارا و اسـکندر و در دو گـزارش ابن مقفع و فردوسی» (١٣٩١: ١-٣٦) از رقیه شیبانیفر است کـه مؤلـف در آن در دو سـطح کلی و جزیی روایت های نهایۀالارب و شاهنامۀ فردوسی را مقایسه کرده اسـت .