چکیده:
یکی از جنبههای مهم و تاثیرگذار در فلسفة فناوری، سابقة تاریخی مفاهیم
مرتبط با این موضوع در سخنان نویسندگان و متفکران دنیای باستان است. از
میان این مفاهیم، مفهوم تخنه، بمعنای فن، صنعت یا هنر و جایگاه آن در آثار
بجا مانده از یونان باستان از اهمیت بیشتری برخوردار است. مارتین هایدگر از
نخستین کسانی بود که بررسی مفهوم تخنه در یونان باستان را مقدمة درک
متمایز از تکنولوژی مدرن تلقی کرد و در این زمینه دیدگاهی خاص داشت
پژوهش حاضر با بررسی سه گروه از متون یونانی در پی آن است که ابتدا
عناصر اصلی مفهوم تخنه در نگاه نویسندگان و متفکرین یونان باستان را
ردیابی نماید و همچنین با بررسی دیدگاه هایدگر نقطة ثقل تحلیل او در این مسئله را بازیابی کند, درنهایت روشن میگردد که اول مفهوم تخنه. مفهومی
غنی است که با توجه به داشتن عناصر مختلف، برای کاربست در مباحث فلسفی برای متفکران یونانی جذاب بوده است و عناصر اصلی آن در طول
دوران باستان تکرار شدهاند؛ گرچه در برخی دورههاء به تناسب شرایط زمانه و
دیدگاه هر متفکرء برخی عناصر در آن پررنگتر شده است و نیز فروکاست این
مفهوم پیچیده و چندبعدی به یک عنصر کلی» درست و دقیق بنظر نمیرسد.
خلاصه ماشینی:
"البته این پژوهشها یا تمام جنبههای این مسئله را مورد بررسی قرار ندادهاند یا اینکه رویکردی خاص بر آنها حاکم بوده است؛ برای مثال، مسئله اصلی در دو کتاب مستقلی که به جایگاه مفهوم تخنه از دیدگاه ارسطو یا افلاطون میپردازند، نسبت میان فضیلت و تخنه است.
درست است که تخنه باید حاوی دانش علی و کلی باشد، اما با توجه به اینکه تخنه ذاتا معطوف به عمل است، همواره با موارد خارجی و جزئی سروکار دارد؛ حال از دیدگاه نویسندگان یونان باستان، نسبت میان دانش کلی و موارد جزئی در تخنه چگونه ترسیم میشود؟ مؤلف دربارة پزشکی باستان نوشتار خود را با انتقاد از کسانی که تخنة پزشکی را صرفا مبتنی بر پیشفرضهای کلی میدانند، یعنی فیلسوفان طبیعی، آغاز میکند.
اما نکتة قابلتوجه، پررنگ شدن برخی از این عناصر از دیدگاه برخی نویسندگان بخاطر تقابل با مفهومی خاص در یک دوره است؛ برای مثال، بنظر میرسد برای نویسندة بقراطی، تقابل اصلی میان تخنه و توخه است و تلاش میکند با تکیه بر عنصر دانش و آگاهی در تخنه، از تمامیت و استقلال تخنه در مقابل توخه دفاع کند.
بعبارت بهتر، اینکه افلاطون به تقابل تخنه ـ دوکسا بیشتر میپردازد، بمعنای حل شدن معمای تخنه ـ توخه نیست و همچنین پرداختن ارسطو به نسبت تخنه ـ فوسیس، بمعنای رسیدن به غایت مطلوب افلاطونی از ارائة الگوی تخنه (یعنی ایجاد مرجعیت تخصصی برای فیلسوفان) نمیباشد، بلکه هر کدام از این نویسندگان و متفکران، به تناسب زمانه و مسئلهیی که برایشان مطرح بوده است، بر عنصری از عناصر مفهومی تخنه تأکید کرده و از ظرفیت معنایی این الگو برای پیشبرد مقاصد و بحث خویش استفاده کردهاند."