چکیده:
برای همة انسانهاء واقعیت فرجامشناسانه فردی مرگ وجود دارد. در حالی که همه
افراد دچار مرگ جسمانی میشوندء فقط آنانی که ایمان نیاوردهاند مرگ معنوی را نیز
تجربه میکنند. در این نوشتارء ابتدا نویسنده نکاتی را دربارة مرگ مانند واقعیت و
ماهیت مرگ» بیان میکند. آنگاه, بر دشواری آموزة عالم برزخ تمرکز میکند. سپس»
مسئلة دشوار عالم برزخ از منظر سه دیدگاه معاصر بررسی میشود؛ و در ادامة آن؛
راهحلی برای اشکالات عرضه میشود. در پایان» جمعبندی کوتاهی از مطالب» یعنی
نکات ضمنی و استنباطها دربار مرگ و عالم برزخ» ذکر میشود؛ و البتهء خاطرنشان
میشود که سزاوار است پاسخهایی برای مسائل راجع به مرگ و عالم برزغ تدارک
دیده شود.
خلاصه ماشینی:
این اندیشه همچنین در کل باب ۱۵ از رسالۀ اول قرنتیان قابل مشاهده است ، آنجا کـه دربـارٔە همگـانیبـودن مـرگ (universality of death) و تأثیر رستاخیز مسیح می خوانیم .
برخی از فقرات کتاب مقدس ، که گواه این دانسته شده اند که مرگ جسمانی، نتیجـه گناه انسان است ، در واقع چنین چیزی را اثبات نمی کنند.
به این دلیل که گرچـه مـرگ باعث نابودی یا پایان هستی نمی شود اما فرد را از خدا و هـر فرصـتی بـرای بـه دسـت آوردن زندگی ابدی دور می کند.
اما با این حال ، گرچه ایـن در جاهـای بسیاری صادق است ، نمونه های دیگری وجود دارد که در آنها مرگ (یا رنـج بـرای آن ) به نظر نمی رسد سبب تطهیر شود یا ایمان فوق العاده ای را برانگیزاند.
با وجود این ، باید مرگ جسمانی را تجربه کنیم ، صرفا بـه ایـن دلیـل کـه یکـی از حالات حیات بشری شده است .
در واقع اگر چیزی از شخص پس از مرگ نمی ماند، پس چه چیـزی اساس هویت ما است ؟ اگر روح ، یعنی کـل شـخص ، نـابود مـی شـود، چـه چیـزی در رستاخیز زنده خواهد شد؟ بر چه اساسی می توانیم ادعا کنیم که آنچه زنده خواهد شـد، همان شخصی خواهد بود که درگذشت ؟ بـه نظـر مـی رسـد مـا، بـر اسـاس بـدنی کـه زنده می شود، شخص پسارستاخیز (post-resurrection person) را بـا شـخص پـیش از مـرگ (pre-death person) یکسان می انگاریم .