چکیده:
فرانسیسکو سوآرز (1617ـ1548م.) آخرین فیلسوف بزرگ مدرسی در عصر تجدید حیات فرهنگی غرب بشمار میرود که در برخی مباحث فلسفی و مابعدالطبیعی، افقهای نوینی پیش روی معاصران خود گشوده است. او با اینکه پیرو سنت ارسطویی ـ توماسی بود، موضوع مابعدالطبیعه را نیازمند اصلاحاتی بنیادین میدانست. ارسطو از یکسو بر وحدت موضوع علم تاکید داشت و از دیگرسو بگونهیی سخن گفته که گویا چندین موضوع برای مابعدالطبیعه قائل است. تلاش بسیاری از سوی فیلسوفان پس از ارسطو ـ از سنتهای یونانی و اسکندرانی گرفته تا فلسفههای اسلامی و مسیحی، بویژه و در راس آنان، ابنسینا ـ برای رفع این ناسازگاریها انجام شده است. سوآرز در کتاب مباحث مابعدالطبیعی، با بررسی آراء گوناگونی که تا زمان وی در اینباره مطرح شده، دیدگاه جدیدی ارائه کرد و «موجود بما هو موجود واقعی» را موضوع مابعدالطبیعه دانست. او برای تبیین دقیق نظر خویش به توضیح اصطلاحاتی مانند «وجود واقعی» در برابر وجود بالفعل و «وجود ذهنی» در برابر وجود صوری پرداخت و وجود واقعی را «مفهوم ذهنی عام از وجود بمعنای اسمی» دانست. در این مقاله برآنیم تا با بررسی معنای دقیق «وجود واقعی» از منظر سوآرز، جایگاه او را در سنت و تاریخ فلسفه در باب موضوع مابعدالطبیعه بررسی و ارزیابی کنیم.
خلاصه ماشینی:
سوآرز (Suarez) در انتهای قرون وسطی و ابتدای عصر جدید، نظریة خود در باب موضوع مابعدالطبیعه را ابتدا از دیدگاه چهارگانة ارسطو شروع كرده و در ادامه به موضوعات ممکن مابعدالطبیعه که در تعداد بیشتر ـ شش پیشنهاد ـ تا زمان وی فراهم شده میپردازد و در نهایت هیچکدام را نمیپذیرد.
چنانكه مطرح شد، آغاز بحث سوآرز برای تعیین موضوع مابعدالطبیعه نوعي فرایند سلبی است، یعنی شش نظریة قدیمی مذکور را مورد بحث قرار داده و پس از رد آنها، متعاقباً بحث ایجابی و نظر خود را در باب موضوع مابعدالطبیعه ارائه میکند.
سوآرز میگوید: بر اساس فرض اول، وجود باید در انتزاعیترین مفهوم درک شود، بطوری که موضوع مابعدالطبیعه در این مبحث، نه تنها همة وجودهای حقیقی، بلکه وجودهای عقلی محض که هیچ موجودیت یا ماهیت حقیقی ندارند را نیز شامل شود.
سوآرز در رد عقیدة دوم که موضوع مابعدالطبیعه را فقط موجودات واقعی(جوهری و عرضی)، جدای از موجودات ذهنی میداند، معتقد است این عقیده نیز به دو دلیل اشتباه است؛ اولاً، وجود بنحو عرضی نمیتواند موضوع مابعدالطبیعه باشد.
ثانیاً، در اینجا وجود واقعی در سرتاسر حوزة کاربردی خود بصورت سوژه بعنوان موضوع مابعدالطبیعه در نظر گرفته شده است که این سوژه خود شامل وجودهای جوهری و عرضی نمیشود، اگرچه موضوعاتی را که لزوماً «موجود» نیستند نيز شامل نمیشود (بر خلاف فرض اول).
در اینجا سوآرز معتقد است این افراد همان نظریة اسکوتوس را بر مبنای اینکه «وجود» را میتوان در ارجاع به خداوند و مخلوق در یک مفهوم اصلی و یکسان بکار برد، از پیش فرض میگیرند و همین امر باعث میشود این دیدگاه نیز در بحث موضوع مابعدالطبیعه راه به جایی نبرد.