چکیده:
براساس دستهای از نظریههای روایتشناسی، گاه ممکن است راوی و بینندۀ رخدادهای داستانی با هم تفاوت داشته باشند. پیوند این دست نظریهها در قالبهای داستانیای که خود به لحاظ ساختمان، صناعتمحور و دارای ساختارهای غیرمتعارفند، باعث پیچیدگی فزایندۀ روایت میشود. «خانهروشنان» از مجموعه داستان نیمۀ تاریک ماه اثر هوشنگ گلشیری، از اینگونه داستانهاست. روایت این داستان، با ساختاری مبتنی بر زاویۀ دید اول شخص جمع، در کنار برهم خوردگی نظم زمانی و ابهامهایی که در فرایند فهم کیستی روایتگر داستان وجود دارد، شناخت راویان را با مشکل مواجه کرده است. این نوشته سعی دارد با تکیه بر زاویۀ دید این داستان، ویژگیهای منحصر بهفرد راویان را که شامل سیلان آگاهی و انسانوارگی است، بررسی کند و نشان دهد که گزینش هوشمندانۀ روایتگر جمعی، چگونه توانستهاست با منسجم نگهداشتن زبان روایی در عین غیرمتوازن بودن آگاهی راوی در بخشهای گوناگون روایت، انسجام ساختاری داستان را حفظ کند.
According to some theories of narratology, occasionally the narrator and the viewer of fictional events may differ. The connection of such theories in the form of fictions that are structurally rhetoric-oriented, and have unconventional structures, makes the narrative increasingly intricate. "Khane Roshanan" from the collection of stories of the Nimeye Tarike Maah by Houshang Golshiri is one of such stories. The narration of this story, with a structure based on the plural first-person point of view, along with the disruption of the chronological order and the ambiguities that exist in the process of understanding the narratorchr('39')s identity, has made it difficult to identify narrators. Relying on the point of view of this story, this paper tries to examine the unique characteristics of narrators, which include the flowing of awareness and human- like, and shows how the intelligent selection of the collective narrator has been able to keep the narrative language coherent, despite the narratorchr('39')s unbalanced awareness in different parts of the narration retaining the structural coherence of the story.
خلاصه ماشینی:
اين نوشته سعي دارد با تکيه بر زاويۀ ديد اين داستان ، ويژگيهاي منحصربه فرد راويان را که شامل سيلان آگاهي و انسان وارگي است ، بررسي کند و نشان دهد گزينش هوشمندانۀ روايتگر جمعي چگونه توانسته است با منسجم نگه داشتن زبان روايي، درعين غيرمتوازن بودن آگاهي راوي در بخش هاي گوناگون روايت ، انسجام ساختاري داستان را حفظ کند.
عباس جاهدجاه و ليلا رضايي در مقالۀ «بررسي نظري و کاربردي روايت اول شخص جمع » (١٣٩٢)، ضمن تعريف و تقسيم بنديهاي گوناگون ما ـ روايت که به لحاظ کمي بيشترين بخش مقاله را به خود اختصاص داده است ، پنج داستان از داستان هاي گلشيري را که با اين شيوه نوشته شده اند، نقد و بررسي کرده اند.
(214 :1398) نويسنده در ادامه پيرنگ داستان را نقل ميکند و دربارٔە قسمت هايي از آن توضيحات کوتاهي ميدهد و درنهايت نتيجه ميگيرد که علاوه بر اينکه ماهيت راوي ميتواند «اشياي درون اتاق »، «وجدان جمعي» يا «نورهاي سياه » فرض شود، راوي بودن خود کاتب نيز محتمل است و در آخر چنين جمع بندي ميکند: «ميتوان گفت که زاويۀ ديد در اين داستان به واقع در ذات خود حديث نفسي است که به سوم شخص بدل شده است ؛ ولي البته اين استدلال اگر دربارٔە نويسنده و داستان درست باشد، درباب راوي به سختي قابل قبول مينمايد» (همان ، ٢١٦).
پس يکي ديگر از نقش هاي مؤثر در روايت راوي است که کارکرد خودش نيز ميتواند تا برعهده گرفتن نقش يکي از شخصيت ها در بطن داستان ارتقا يابد؛ همان گونه که در داستان «خانه روشنان »، راوي/ راويان در بخش هايي به اين سطح ميرسند.