چکیده:
قهرمان از قدیمیترین کهن الگوها است و سایر کهن الگوها در ارتباط با معنا مییابند. بنابراین شناخت این کهن الگو راهنمای مناسبی برای دریافت و تحلیل نظریۀ تک اسطوره کمپبل است. در این پژوهش نگارنده در صدد است تا به بررسی و تحلیل رمان امیرارسلان نامدار بر اساس نظریۀ جوزف کمپبل بپردازد. کمپبل زندگی را به مثابۀ سفری میداند که قهرمان باید در این سفر، ضمن آگاهی به نقاط قوّت و ضعف خود و با شناسایی خواستهها و رازهای درونی خویش، به سلوک فردی بپردازد. سه بخش اصلی نظریۀ سفر قهرمان عبارتند از: عزیمت (جدایی)، رهیافت (تشرف) و بازگشت. عنصر سفر و طی مراحل آن توسط قهرمان از عناصر مرکزی پیرنگ داستانی در رمان امیرارسلان است. امیرارسلان با ندای درونی خود برای وصال به معشوق، نبرد با شیر گویا، الهاک دیو، ریحانه جادو، فولادزره دیو و مادرش و... را به جان میخرد و در این راه تنها به وصال معشوق اکتفا نمیکند بلکه هدفی والاتر که نابودی شر است پیشرو میگیرد و پیروز و سرفراز بر تخت پادشاهی تکیه میزند.
The hero is one of the oldest archetypes, and other archetypes are associated with meaning. Therefore, recognizing this archetype is a good guide for receiving and analyzing Campbell's reincarnation theory. In this research, the author intends to study and analyze the novel of the Amir Arsalan Namdar based on the theory of Joseph Campbell. Campbell sees life as a journey in which the protagonist must, while being aware of his or her strengths and weaknesses and identifying his or her inner desires and secrets, take individual action. The three main parts of the hero's travel theory are departure (separation), approach (return), and return. The element of travel and during its stages by the hero is one of the central elements of the plot of the story in Amir Arsalan's novel.. Amir Arsalan, with his inner call to join his beloved, fights with Shirgovia, Alhahak Div, Reyhaneh Jado, Fooladzreh Div, and his mother, etc. They take it and lean on the throne of victory and supremacy.
خلاصه ماشینی:
بنابراين شناخت اين کهن الگو ميتواند راهنماي مناسبي براي دريافت و تحليل نظريۀ تک اسطوره کمپبل به دست دهد؛ اما به واقع قهرمان کيست و چه هدفي را دنبال ميکند؟ کمپبل در تعريف قهرمان ميآورد: «قهرمان مرد يا زني است که قادر باشد بر محدوديت هاي شخصي و يا بومياش فايق آيد و از آن ها عبور کند و به اشکال عموما مفيد و معمولا انساني برسد.
خزاعي راوري (١٣٩٦) در مقالۀ خود تحت عنوان «شخصيت شناسي و مضمون شناسي در داستان اميرارسلان نامدار و نمايشنامه اسکريکر» به اين نتيجه دست يافته است که شخصيت هاي دو اثر از لحاظ تبديل شوندگي ، خردمندي و زودباوري در دو فرهنگ عامه مجزا قابل تطبيق هستند.
شمس وزير، وزير پطرس شاه نيز خيرخواهي است که درصدد است اميرارسلان به خواستۀ خود يعني وصال به فرخ لقا برسد و چون در رمل ديده اين دو قسمت يکديگر هستند از پطرس شاه ميخواهد تا دختر را به اميراسلان بدهد و گرنه آشوب هاي زيادي بر پا ميشود؛ اما قمر وزير که دشمن ديرينۀ شمس وزير است و در علم رمل نيز يگانۀ روزگار است فرصت را اغتنام شمرده و سخنان نقيضي بيان ميکند و سبب زنداني شدن شمس وزير ميشود.
سخنان پيرزاهد به خاطرش آمد» (نقيب الممالک ، ١٣٨٩: ٥٠٧) در جايي ديگر از اين کتاب مادر فولاد زره نيز خود را به شکل ملکه فرخ لقا درميآورد و با اين ترفند ميتواند شمشير زمردنگار را از چنگ اميرارسلان در بياورد: «ملکه (مادر فولادزره ) همين که ديد اميرارسلان مست شده ، گفت : قربانت گردم !