چکیده:
یکی از راههای عقلی که برای اثبات وجود حق تعالی استفاده میشود و در آن مخلوقات واسطه اثبات قرار نمیگیرند برهان صدیقین است. اصطلاح برهان صدیقین را نخستین بار ابنسینا به کار برده است. پس از او دیگر فلاسفه مسلمان، تلاش کردند تا با تقریرهای دیگری از برهان به اثبات واجب بپردازند. در این مقاله ابتدا پیشینه و نیز جایگاه برهان در میان سایر براهین خداشناسی بررسی شده است، سپس تقریرهای برهان از دیدگاه ابنسینا و پیروان حکمت متعالیه بررسی شده است. برهان ابنسینا با استفاده از امکان ماهوی و محال بودن دور و تسلسل شکل گرفته است. ملاصدرا با طرح مسئله اصالت وجود و امکان فقری، برهان را از مدار امکان ماهوی به امکان فقری منتقل کرد. بعد از او مرحوم سبزواری و علامه طباطبایی سعی کردند از مقدمات برهان بکاهند و هدف آن را روشنتر توضیح دهند. برهان علامه طباطبایی در حاشیۀ بر اسفار بدون کمک از پیشفرض فلسفی تقریر شده است.
خلاصه ماشینی:
ک: مطهری، 1374: 212-209) ابنسینا مینویسد: بنگر که با بیان ما(برهان صدیقین) برای ثبوت اول تعالی، وحدانیتش و دوری او از نقصهای ممکنات، نیازی به تأمل در غیر وجود نبوده است و نیازی به تأمل در مخلوقات و افعالش نداشتهایم گرچه آنها نیز دلیل بر او هستند اما این روش مطمئنتر و با ارزشتر است.
سپس در انتهای نمط چهارم اشارات بعد از بیان این برهان بر وجود خداوند و براهین دیگری که از این برهان منتج می شود تقریر خود را اینگونه معرفی میکند که چون ذات حق بلند مرتبه و عاری از هر خطا و نقصی است پس برای رسیدن به آن باید از بهترین راه که واسطه قرار ندادن افعال و مخلوقات اوست بهره بُرد و سپس در تأیید نظر خود آیه 53 سوره فصلت را میآورد: «به زودی نشانه های خودمان را در آفاق و نفسهای آنها نشان خواهیم داد تا وجود حق بر آنها روشن گردد».
(ابن سینا، همان: الفصل التاسع و العشرون) ابنسینا تقریر خود را از برهان صدیقین در نمط چهارم با تقسیم موجود به واجب و ممکن و تحلیل آنها آغاز میکند: وقتی که به هر موجودی توجه کنی، از آن روی که خود اوست، بدون آنکه به چیز دیگری التفات نمایی، یا وجود خود به خود واجب است و یا چنین نیست.
ابنسینا در فصل دهم از نمط چهارم به مقدمه دوم برای اثبات واجب، با عنوان «نیاز ممکن در وجود خود به مرجح» میپردازد: هر چیزی که در مرتبه ذات ممکن باشد خود به خود موجود نمیگردد، زیرا ممکن از آن جهت که ممکن است هستی او در این مرتبه، بایسته و ضروری نیست؛ پس اگر یکی از دو طرف(یعنی هستی یا نیستی) اولویت پیدا کند، به واسطه وجود چیز دیگر یا عدم آن خواهد بود.