خلاصه ماشینی:
"آیا«بزرگی از آن تخمه پالوده گشت»به همان معنیست که ثعالبی مؤلف غرر اخبار ملوک الفرس گفته است که چون شیرین از طبقهء نجبا نیست فرزند او ناپاک خواهد بود؟13یا شیرین را با توجه به تهمت جادوگری که در پایان داستان صریحا عنوان میشود«دیو سترگ»میخوانند؟یا میتوان گمان نمود که مسیحی بودن شیرین،که فردوسی ذکر نکرده است،خاری در چشم موبد ویاران اوست؟باید بیاد بیاوریم که ایرانیان از ازدواج خسرو پرویز با مریم نیز خرسند نبودند،ولی درگیری پادشاه با بهرام چوبینه و مدد رسانی قیصر پردهء حیائی پیش چشم آنها کشیده و مجالی به این اظهار مخالفت صریح نداده است تا وقتی که بعد از هزیمت بهرام خسرو،پس از مشورت با کسان خود،جامهء رومی آراسته به چلیپا را که قیصر برای او فرستاده است بر تن میکند و با همان ردای ترسایی به رسم زرتشتی باژ میگیرد.
خسرو نزدیک شدن او را به فال نیک میگیرد و به دل خود وعدهء کامروایی میدهد،ولی: ز مریم بود در خاطر هراسش که مریم روز و شب میداشت پاسش به مهد آوردنش رخصت نمییافت به رفتن نیز از او فرصت نمییافت27 شاهنشاه سر انجام برای نیل به دله دزدیهای خویش با زبونی کودکی نادان به وعدهء دروغ متوسل میشود و میکوشد تا مریم را به قبول شیرین در کاخ سلطنتی و زندگی میان «پرستاران»راضی کند بدین بهانه که او،شیرین«به گیتی در به من بدنام گشتهست»: و قول میدهد که هرگز او را نبیند: نبینم روی او،گر باز بینم پر آتش باد چشم نازنینم28 ولی مریم به اصطلاح دست شوهر هوسرانش را خوانده است و فریب این چرب زبانی را نمیخورد."