چکیده:
هویت شخصی از مباحث مهم و پیچیده در حوزه فلسفه نفس است که از جهات مختلفی با فلسفه اخلاق و متافیزیک نیز ارتباط داشته و مسائلی را در این دو حوزه ایجاد کرده است. توجیه مسئولیت اخلاقی و جاودانگی انسان در زندگی پس از مرگ، توجه فیلسوفان نفس را به اهمیت و ضرورت تبیین هویت شخصی معطوف داشته است. در این مقاله قرار است دیدگاه صدرالمتالهین در باره هویت انسانی مورد بحث و بررسی قرار گیرد. در ابتدا به برخی از مهمترین نظریه های معاصر درباره هویت شخصی اشاره شده است که در مجموع، به دو شاخه تحویلگرایی و غیر تحویلگرایی قابل تقسیم است. تحویلگرایان سعی دارند هویت انسانی را به عنصری مثل حافظه، عنصر بیولوژیکی یا حالات مستمر روانشناختی تحویل ببرند و غیر تحویل گرایان دیدگاهی مخالف این دارند. برغم آنکه نظریه صدرا با هیچکدام از نظریه های مطرح شده همخوانی ندارد اما از جهاتی میتوان آنرا با رویکرد غیر تحویلگرایانه سازگارتر دید. صدرا سعی میکند با تکیه بر مبانی وجود شناختی و نفس شناختی فلسفه خود، تصویری از هویت انسانی ارائه کند که در عین حال که ناظر به ماهیت انسانی است، بیانگر هویت شخصی هم باشد؛ هویتی که در فرایند شکلگیری آن سه عنصر ملکات، نیات و اعمال نقش عمده یی ایفا میکنند. میزان سازگاری این سه عنصر با عقلانیت باعث میشود تا انسانها هویتهای متفاوتی داشته باشند. علاوه بر اینکه هیچ انسانی دارای هویت واحد و ثابتی نیست بلکه هویت، واقعیتی است ممتد که در عین وحدت، یک حقیقت متکثر است
خلاصه ماشینی:
"صدرا سعی میکند با تکیه بر مبانی وجودشناختی و نفس شناختی فلسفه خود،تصویری ازهویت انسانی ارائه کند که در عین حال که ناظر به ماهیتانسانی است،بیانگر هویت شخصی هم باشد؛هویتیکه در فرایند شکلگیری آن سه عنصر ملکات،نیات واعمال نقش عمدهیی ایفا میکنند.
برخی از پرسشهایی که بنحوی با هویت شخصیارتباط داشته و از جمله مسائل مطرح در حوزه فلسفهنفس میباشند،از این قرارند: من چه کسی هستم؟یعنی چه چیزی باعثمیشود تا یک فرد،منحصر بفرد و متمایز از دیگرانباشد؟آیا هویت،شیوهیی است از ارزشها و اعتقاداتیکه زندگی فرا را میسازد؟این هویت فردی یک ویژگیاست یا مجموعهیی از ویژگیها؟ شخص بودن به چه معناست؟شرط لازم و کافیبرای اینکه چیزی،شخص تلقی شود چیست؟چهچیزی باعث میشود تا یک شخص در طول زمانباقی بماند؟بطور تاریخی،این پرسش از امید و ترسبعد از مرگ ناشی شده،چیزی که در فیدون افلاطونمطرح شده است مبنی بر اینکه اگر جهانی دیگرباشد آنگاه چه باعث میشود تا من همین باشم؟دلیلو مدرک مبنی بر اینکه هر شخصی چه هویتی دارد وچگونه شناخته میشود،چیست؟بعبارت دیگر،چگونه میتوان اثبات کرد هویت افراد در طول زمانیکسان باقی میماند؟پرسش مربوط بدلیل،از 1950تا 1970 بر ادبیات فلسفی غالب بود.
در اینصورتاست که این اصل صدرایی یعنی«النفس فی وحدتها»*ملا صدرا با اصول متعددی مثل اصالتالوجود،حرکت جوهری،اتحاد عاقل ومعقول،تجرد نفس و قوای آن،اصل«بسیطالحقیقة کل الاشیاء»،و اصل«النفس فیوحدتها کل القوی»توانسته است هم به تبیینهویت شخصی بپردازد هم مسئله اینهمانی رااز طریق اصول و مبانی نظری خود تفسیر کند."