چکیده:
گفتمان یا گفتمان های جامعه عصر ابوالفضل بیهقی با امکانات گسترده زبانی (گفتار و نوشتار) و غیرزبانی (زمینه ها و عوامل اعتقادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و...) تاثیر همه جانبه ای بر افکار، اعمال و سخنان شخصیت های حاضر در تاریخ بیهقی داشته اند. ابوالفضل بیهقی با وجود آن که راوی رویدادهای آن دوره است، یکی از افراد حاضر در گفتمان تاریخ بیهقی است و افکار و سخنانش تحت تاثیر گفتمان های آن دوره بوده است. دقت در افکار و سخنان بیهقی در نگرش به حاکمیت غزنویان و شخص سلطان، نشان می دهد در کلام او دوگانگی وجود دارد. در این مقاله، برای تبیین نقش بیهقی در گفتمان تاریخ بیهقی، با محوریت وجود دوگانگی در سخنان بیهقی، تقابل حقیقت و واقعیت در کلام بیهقی و وجود این تقابل در نگرش او به حکومت و شاه بررسی می شود. در این بررسی، نحوه استفاده بیهقی از ایدئولوژی در مشروعیت بخشی به حاکمیت غزنوی و نقش ذهن خودآگاه و ناخودآگاه او در نگرش به شاه و منصب او تحلیل می شود. نتایج این بررسی نشان می دهد دوگانگی در کلام بیهقی ناشی از «فراخوانی» و تاثیرپذیری او از جانب دو گفتمان متضاد است.
The discourse or discourses of the society of Abolfazl-e Bayhaqi's epoch with the extensive verbal (speech and writing) and nonverbal (religious، convictional، social، political، cultural، and economic contexts and factors) potentialities، have left a great impact on thoughts، actions and words of the characters in Tārikh-e Bayhaqi. Although Bayhaqi is the narrator of the events، he himself is a character present in the discourse of Tārikh-e Bayhaqi، and as such، under the influence of the dominant discourse(s) of the period Attending to the words and thoughts of Bayhaqi concerning his attitude towards Ghaznavid's sovereignty، and the Sultan himself، reveals that there is a dichotomy in his discourse. This paper attempts to examine the opposition between truth and reality in Bayhaqi's discourse and its impact on his attitude towards the government and the king، in order to unveil Bayhaqi's role in the discourse of Tārikh-e Bayhaqi، pivoted around the aforementioned dichotomy in his discourse. In this study، the manner of Bayhaqi's deployment of "ideology" to legitimize the rulership of Ghaznavids، and the role of his conscious and unconscious mind in his attitude towards the king and his status will be analyzed. The results of this study show that the dichotomy in Bayhaqi's words emanate from the Interpellation and impressionability of the two opposed discourses.
خلاصه ماشینی:
"عباس اقبال آشتیانی با برشمردن معایب روش هـای تاریخ نگاری کتب تاریخی کهن در سرزمین های اسلامی ، یکی از مزیت های تاریخ بیهقی را در مقایسـه بـا دیگر آثار تاریخی ، در انتقادهای مستقیم و غیرمستقیم بیهقی از درباریان ، به ویـژه شـخص سـلطان مسـعود دانسته است ، اما از این که بیهقی برای توجیه و تبلیغ حاکمیت غزنویان ، پادشاهان غزنوی را برتر از اسکندر و اردشیر بابکان دانسته ، انتقاد کرده است و سخن او را بر خلاف واقعیت تاریخی دانسـته اسـت (بیهقـی ، ١٣٥٨: مقدمة عباس اقبال آشتیانی ، پنجاه وشش ـ پنجاه ونه ).
استفاده از ایدئولوژی علاوه بر ایجاد مشروعیت ، به صورت اتوماتیـک امکانـات دیگـری را بـرای گفتمان فراهم می آورد؛ از جمله این که گفتمان بـا اسـتفاده از ایـدئولوژی ، امکـان مخالفـت را از مخالفـان می گیرد و از سوی دیگر، گروه های اجتماعی نیز در راسـتای منـافع قدرتمنـدان حرکـت مـی کننـد؛ زیـرا ایدئولوژی مورد استفاده ـ به صورت واقعی و یا به صورت تحریف شده یا تأویل شده ـ از همان ارزش ها و جهان بینی های مشترک و بنیادین گروه های اجتماعی گرفته شده اسـت و از آن جـا کـه ایـن ایـدئولوژی و جهان بینی رکن اساسی در زبان ، اعتقادات ، اندیشه ها و اعمال مردم یا گروه های اجتماعی است ، در نتیجـه ، سلطه یا قدرت مرتبا در گفتمان بازتولید می شود و مردم خواسته یا ناخواسته ، همواره به بازتولید سـلطه در گفتمان می پردازند."