چکیده:
نهایه الارب فی اخبار الفرس و العرب کتابی است که نام نویسنده/ نویسندگان و زمان تالیف آن مبهم است. در فراهم آمدن این کتاب، نویسندگانی همچون عامر شعبی، ایوب بن قریه، عبدالله بن مقفع، اصمعی و ابوالبختری سهمی داشته اند و سه دوره زمانی (سال 75هـ . ، پیش از سال 142هـ . و حدود سال های 170-193ه.) را می توان برای تالیف آن درنظر گرفت. به هر روی این کتاب - به ویژه بخش هایی که از زبان ابن مقفع روایت شده است - مهم ترین منبع در شناخت سیرالملوک وی و به تبع آن خدای نامه دوره ساسانی است. از آن جا که شاهنامه فردوسی نیز با واسطه شاهنامه ابومنصوری به خدای نامه می رسد، داستان دارا و اسکندر از نهایه الارب و شاهنامه برگزیده شده تا بتوان به سرچشمه اصلی این دو روایت پی برد. با بررسی تطبیقی داستان اسکندر و دارا در این دو کتاب می توان دریافت که روایت فردوسی در هسته اصلی داستان، دقیقا همان روایت ابن مقفع است، اما فردوسی با نگرش داستانی مطالبی را که به کار وی نمی آمده، حذف کرده و در عوض جزئیاتی را به آن افزوده است.
Nihāyatu’l- irab fi akhbare’l -fors va’l- arab is the name of a book whose author(s) and the authoring time are uncertain. In compiling this book، authors such as ’Amer Sha’bi ، Ayyoub ibn-i Gherriyah، Abdullah ibn-i Moghafa’، Asma’i and Ab ol-bakhtary have contributed. There are three different speculations concerning the time of authorship: 1) 75 A.H. 2) before the year 142 A.H. 3) around 170-193 A.H. However، this book-- especially the parts narrated by ibn-i Moghafa’—are the most important sources in our understanding Siyar ol-molouk and subsequently the Khodāy-nāme in the Sassanid period. Since Ferdowsi’s Shāh-nāme is also connected to the Khodāy-nāme through the Abu-Mansouri Shāh-nāme، the story of Dara and Alexander have been chosen from Nihāyatu’l- irab and the Shāh-name in order to determine the main source of the two narratives. The comparative study of the structure of the story of Alexander and Dara in these two books reveals that Ferdowsi’s account is exactly like ibn-i Moghafa’s but Ferdowsi has eliminated some details and has added some more to serve his storytelling purposes.
خلاصه ماشینی:
"در این بخش از شاهنامه تنها به درخواست باژ اشاره شده ، اما در پادشاهی داراب ، پدر دارا، پس از خواستگاری از ناهید، دختر پادشاه روم ، از نوع و مقدار باژ نیز سخن رفته است : بــر آن برنهادنــد ســالی کــه شــاه ســـتاند ز قیصـــر کـــه دارد ســـپاه ز زر خایــــة ریختــــه صــــدهزار ابـــا هریکـــی گـــوهری شـــاهوار چهــل کــرده مثقــال هــر خایــه یــی همـــان نیـــز گـــوهر گرانمایـــه ای (81-79 /521 /5) ٤-٢- اسکندر در بخشی از نامة خود در پاسخ دارا می نویسد: «...
در این دو روایت اختلافات ناچیزی نیز وجود دارد: شاهنامه نهایة الارب - درمان بوی بد دهان دختر قیصر توسط پزشک توسط سرپرست زنان - معرفی ارسطاطالیس به عنوان حکیم به عنوان مردی زاهد و عابد (ولی خدا) - دادگری اسکندر و توجه به ارسطاطالیس ستم اسکندر و اصلاح او با هشدار ارسطاطالیس - اقامت خانوادة دارا در اصفهان در همدان - تعقیب دارا توسط اسکندر و رفتن به بالین او آگاه شدن اسکندر از مکان دارا توسط وزیران - اقامت مادر اسکندر در عموریه در بیت المقدس با توجه به همسانی های بسیار روایت فردوسی با ابن مقفع که ترجمه ای از خداینامه است ، می تـوان صورت احتمالی داستان «دارا و اسکندر» در خداینامة ساسانی را به طور خلاصه به گونة زیر بازسازی کرد: دارا (داراب ) پسر بهمن ، با دختر فیلیفوس ، پادشاه روم ، ازدواج می کند."