خلاصة:
رورتی در تلاش است به عنوان یک فیلسوف تحلیلی و در بستر اندیشهای پسامدرنی و با نگاهی پراگماتیکی به واژگان و زبان، مسائل سنتی فلسفه را تحلیل و نقد کند. بر اساس خوانش وی از تاریخ فلسفه، مسألهی حقیقت، بهعنوان ژانر اصلی تاریخ فلسفه، به مثابه مطابقت میان باورها در اذهانمان و فکتها در بیرون تعبیر شده است. وظیفهی فیلسوفان این بود که با ارائهی بهترین استدلالها و ارائهی یک روش دقیق و یک زبان ایدهآل به آن مطابقت دست یابند. از این رو به فیلسوفان در جریان این فرآیند روحی به عنوان خادمان حقیقت نگریسته میشد. در برداشت رورتی از این دیدگاه سنتی، «حقیقت کشف کردنی بود نه ساختنی». در حالیکه به عقیده رورتی، از آنجایی که هیچ راهی برای توصیف فکتها جز با استفاده از زبان وجود ندارد حقیقت نمیتواند مستقل از عمل به کارگیری زبان توسط انسان برای طرح ادعاهای خودش وجود داشته باشد، زیرا جملات نمیتوانند در بیرون وجود داشته باشند. لذا «حقیقت ساختنی است نه کشف کردنی». این مقاله درصدد بررسی این نکته است آیا رورتی توانسته است باورهای خود را در محدودهی صرفا زبانی تبیین کنند و آیا از آنها خارج نشده است؟ نتیجهای که در این مقاله دنبال خواهیم کرد این نکته خواهد بود که هر چند رورتی حقیقت و عینیت را به معنای سنتی رد کرده است اما نمیتواند عینیت را منکر شود و در نتیجه در اندیشه و تفکر وی نیز عناصر عینیتگرایی و رئالیسم یافت میشود .
Rorty, as an analytic philosopher, is working in the context of postmodern thought and pragmatism. His main attempt has been to analyze of the traditional problems of philosophy. Based on his reading of the history of philosophy “truth”, as the original genre in the history of philosophy, has been regarded as the correspondence between beliefs in our minds and fact out there. The duty of philosophers was to reveal the criteria of correspondence. Rorty’s interpretation of this traditional view could be summarized as the slogan "Truth was discoverable not making". While, according to Rorty there is not any way to describe the facts without the use of the language. Therefore truth cannot operate independent of human use of language. Hence "Truth is making not discoverable". This article investigates whether Rorty can explain their beliefs in a purely linguistic manner. The answer is that although he rejects Truth and Objectivity in traditional meaning, but he cannot deny Objectivity altogether.
ملخص الجهاز:
این مقاله درصدد بررسی این نکته است آیا رورتی توانسته است باورهای خود را در محدودهی صرفا زبانی تبیین کنند و آیا از آنها خارج نشده است؟ نتیجهای که در این مقاله دنبال خواهیم کرد این نکته خواهد بود که هر چند رورتی حقیقت و عینیت را به معنای سنتی رد کرده است اما نمیتواند عینیت را منکر شود و در نتیجه در اندیشه و تفکر وی نیز عناصر عینیتگرایی و رئالیسم یافت میشود .
حال سؤالی که مطرح میشود این است که آیا رورتی توانسته است باورهای خود را در محدودهی صرفا زبانی تبیین و توصیف کند و آیا از زبان خارج نشده است؟ آیا زبان واقعیتی ذهنی است و یا اینکه باید با متعلقی خارجی مطابقت داشته باشد که در هر صورت بهزعم رورتی به رئالیسم ختم میشود و این چیزی است که او از آن میگریزد.
این تصویری که رورتی از حقیقت و زبان پیش روی ما قرار میدهد همان تعریف داروینیستها از زبان است؛ یعنی نگاه کردن به زبان به عنوان فراهم ساختن ابزار برای کارکردن با چیزها وجدا از این ابزارها (واژگان) که به نحو متقابل ساخته زیستبوم و دیگر انسانهاست، چیزی در خارج وجود ندارد.
در مورد تفاوت حقیقت از نظر فیلسوفان سنتی و رورتی باید گفت که رورتی تفاوت میان تفسیر سنتی از حقیقت و تفسیر جدیدی که ارائه میشود را در این میداند که «اولی درصدد فراهم آوردن پایههای معرفتشناسی برای اجتماع است و این کار را از طریق تأسیس اعمال اجتماعی در چیزی انجام میدهد که خودش امری اجتماعی نیست و از آن به حقیقت، عقلانیت یا شالوده نهایی تعبیر میشود، درحالی که تعبیر همبستگی تنها به دنبال فراهم ساختن پایههای اخلاقی برای پژوهش مشترک است، یعنی آن در صدد پاسخگویی به چیزی است که آن چیز بیش از آرای اعضای جامعهی شخص نیست و این نیازی به پیشفرضهای متافیزیکی نخواهد داشت.