خلاصة:
«برنامهی قوی» در جامعهشناسی فرهنگی، گرچه بهمرور و تدریجی، اما در پاسخ به چالشهای نظریهی جامعهشناختی فرهنگ شکل گرفت. یکی از این چالشها، مبهم بودن مفهومپردازیها از فرهنگ بود. ابهام، گرچه به تلقی دوگانهی ادبی و اجتماعی از فرهنگ تقلیل مییافت، ولی مسئلهی اساسی درواقع مبهم بودن جایگاه تبیینی فرهنگ بود. جامعهشناسی فرهنگی میکوشد تا با قائل شدن نقش علّی برای فرهنگ، جایگاه ویژه و متمایزی به این مفهوم بدهد و بدینوسیله به نظریههای جامعهشناختی فرهنگ، قدرت تبیینی بیشتری ببخشد. چنین رویکردی اقتضا دارد تا از منابع مفهومی غنی در نظریهی ادبی - از ارسطو گرفته تا کنون - در نظریهی جامعهشناختی فرهنگ استفاده شود. «برنامهی قوی» میکوشد تا چنین امکانی را فراهم آورد.
In response to deficiencies of sociological theories of culture, Jeffrey Alexander, has shaped ‘Strong program’ in ‘Cultural Sociology’. One of these deficiencies was ambiguity in conceptualizations of culture. Ambiguity, although reduce to the dual (literary & social) perception of culture, but underlying problem, in fact, was ambiguousness of explanatory status of culture. By maintaining a causal role for culture, Cultural Sociology tries to give a special and distinct status to this concept. This idea can give further explanatory power to the sociological theories of culture. Such an approach demands using rich conceptual resource of literary theory – from Aristotle to Fry and Brooks- in the sociological theories of culture. ‘Strong program’ tries to provide such a possibility.
Strong program, Cultural sociology, Jeffrey Alexander, Geertz, Structural hermeneutics, narrative, Codes, symbol, Performance
ملخص الجهاز:
گرچـه در این جا مجال کافی برای کاویدن دلایل نظری آن فراهم نیست ، اما عجالتا میتوان به یکی از آن ها اشاره کرد: به نظر میآید علت اصلی احتمالا در مشی تلفیقـی و ترکیبـی پارسـونز در درآمیخـتن دیدگاه ساختار فرانسوی (امیل دورکیم ) و رهیافت هرمنوتیکی آلمانی (ماکس وبـر) در نظریـه ی جامعــه شناســی و در درک و صــورت بنــدی از فرهنــگ نهفتــه باشــدکه مســبب جلــب توجــه جامعه شناسان به ابهام و دوگانگی در تعریف این مفهوم شده است .
الگزاندر به نظر میآید که جامعه شناسـی فرهنگـی خـود را در جهـت بسـط همین ایده ـ الگوهای فرهنگی معانی ـ تکامل بخشیده است : ساخت نظام های کـنش کـه شـامل متغیرهای ساختی یا الگویی میشود - و پارسونز بعد از کتاب ساختار کنش اجتماعی حـدود ١٦ سال آن را به عنوان محور اصلی نظریه ی عمومی کنش در نظر گرفته بـود - توسـط الگزانـدر در قالب ساختارهای فرهنگ دنبال می شود.
الگزاندر برای این کار درواقع کوشید تا روش گیرتز بـرای مطالعـه ی مـردم شـناختی جنـگ خروس ها را توسعه دهد وآن را برای مطالعه ی جامعه شناختی پدیـده هـای فرهنگـی مربـوط بـه 1 cultural sociology ٢ ناگفته نماند که الگزاندر از مدت ها قبل به دنبال اثبات نقش مستقل و خودنام فرهنگ بود.