خلاصة:
قبیلهگرایی، برخوردهای تعصبی میان گروههای انسانی، بروز خشونتهای وحشیانه و سرباز کردن نفرتهای ریشهدار قومی مذهبی و مواردی هستند که رسانهها صرفا به برجسته کردن آنها میپردازند، بیآنکه توضیح و توجیه عمیقی ارائه کنند. این رویدادها به شکلهای مختلف تا به امروز ادامه یافتهاند و که سبب میشود بر هر آنچه رنگ و بوی قومیت دارد، مهر بیاعتباری زده شود. برای دستیابی به تنوع زیستی در جهان لازم است رویکردی را برای بازشناختن، درک و به رسمیت شناختن کنشگران تاریخی در پیش گرفت که در هر مجموعههای اجتماعی مورد اشاره در اسناد و کتابها جایی ندارند و حتی در پژوهشهای انسانشناختی نیز به زحمت اشارهای به آنها را میتوان یافت. ما در این مقاله به دو موضوع اساسی انسانشناختی در مورد مهاجرین هزاره ساکن در ایران میپردازیم: ریشههای قومی هزارهها و زبان هزارهها. مفاهیم قومیت و زبان به عنوان دو عنصر هویتبخش یک جماعت، همواره مورد توجه پژوهشگران علوم اجتماعی و سیاسی بودهاند و مطالعه این دو میتواند به درک بهتر از این جامعه مهاجر در ایران بیانجامد و در سیاستگذاریها راهگشا باشد.
ملخص الجهاز:
این زبان اگرچه به عنوان یکیاززبان هایرسمیکشورازسویحکومت افغانستان به رسمیت شناخته شده است امادولت هاوعناصرحاکم همواره کوشیده اند محدودیت های فراوانی درراه رشدوتکامل آن ایجادکنند.
مفاهیم قومیت و زبان به عنوان عناصرهویت بخش یک جماعت ،همواره موردتوجه پژوهشگران علوم اجتماعیو سیاسیبوده ومطالعه این دومیتواندبه درکبهترازاین جامعه مهاجرمنجرشود.
بایدتوجه داشت که یک نام سرزمینیدارایتاریخچه ای دریک زبان خاص است وازهمین روریشه آن به طورکلیبسیارمتاخرترازسرزمینیاست که امروزآن نام رابرخودداردوبایداذعان کردکه مرزهایاین سرزمین هابه گونه ایخودسرانه تعیین شده اندودرنتیجه تنهادرقالب هایزمانیمعینیمعنادارهستند.
جماعت هاییکه به دلایلیچون ابهام درحدودآنها،فقدان نهادهای سرزمینی،عدم توسعه ،خردوکوچک بودن این امکان راایجادشده است که اصولاوجودشان زیرسؤال برود.
دیگر استدلال حبیبیاین است که نام هزاره ازنظرتاریخیبه دوران قبل ازاشغال مغول بازمیگردد؛ وقتیجهانگردچینیهیوان تسونگ ٢ازهندبازمیگرددونامیرابه سرزمین هاییمیدهدکه بعدهاسنت مارتین ٣ازآن به غزنی(هوـساـله )وهزاره (هوـزاـله )تعبیرمیکند(حبیبی، ١٣٤١:٤).
دراینجامسئله تأثیرات زبانیوفرهنگیاسکان موقت یادائم قدرت هایاستعماریبرمجتمعات انسانیمطرح است که طرفداران زیادیهم داردتا 1 Joseph Pierre Ferrier 2 Hivan Tsung 3 Saint Martin 4 Michael Weiers آنجاکه گفته شده اغلب مردم هزاره خودراازبازماندگان قوم مغول میدانند.
ازیک سو،این نظریه عمومیاست ،چه میتوان آن رابرتمام گروه هایقومیجهان تعمیم دادوازسویدیگر این نظریه نمیتواندهویت ونقش نژادهایمختلف رابه عنوان منشأتشکیل قوم هزاره به درستی تبیین کند.
این گویش که در منطقه هزاره نشین افغانستان (مرکزافغانستان )تکلم میشودویکیازمولفه هایمهم هویت قومیهزاره هابه شمارمیرود.
باوجوداین گروهیاز این اصول روشن هستند:این اصول میطلبدکه حقوق گروه هایقومیدردست یابیبه زمین ، مدیریت برسرزمین وحفظ فرهنگ وزبان آن قوم به رسمیت شناخته شود.