خلاصة:
در زبان فارسی و در حیطه ترکیب به عنوان یکی از دو حوزه واژه سازی، فرایند بسیار زایایی وجود دارد که طی آن عنصری غیرفعلی (اسم، ضمیر مشترک، صفت، قید) قبل از ستاک حال فعل (مثلا آموز و بین) قرار می گیرد و ماحصل آن اسم یا صفت جدیدی (دانش آموز، خودبین) است. در مورد این فرایند سه دیدگاه وجود دارد: برخی که عموما دستور نویسان سنتی هستند، آن را صفت فاعلی مرکب مرخم می دانند. پاره ای استنباط دستور نویسان سنتی را صحیح قلمداد می کنند؛ اما تعبیری زبان شناسانه و نو بر آن سوار می کنند. بعضی نیز به کلی با دیدگاه دستورنویسان سنتی مخالف اند و دیدگاه خاص خود را عرضه می کنند. در مقاله حاضر نیز، با اتکا بر دلایل مختلف، ایده سنتی صفت فاعلی مرکب مرخم به کلی مردود شمرده می شود و استدلال می شود که در فرایند مذکور صرفا میان یک عنصر غیرفعلی و یک عنصر فعلی (ستاک حال) پیوند بر قرار می شود و نوع پیوند این دو و در نتیجه، معنای ترکیب بر اساس تلویح کاربردشناختی فارسی زبانان مشخص می شود.
ملخص الجهاز:
صفت فاعلی مرکب مرخم : آری یا خیر؟ علیرضا خرمایی دانشگاه کردستان چکیده : در زبان فارسی و در حیطۀ ترکیب به عنوان یکی از دو حوزۀ واژه سازی ، فرایند بسیار زایایی وجود دارد که طـی آن عنصری غیرفعلی (اسم ، ضمیر مشترک ، صفت ، قید) قبل از ستاک حال فعل (مـثلا آمـوز و بـین ) قـرار مـی گیـرد و ماحصل آن اسم یا صفت جدیدی (دانش آموز، خودبین ) است .
دیدگاه اول که عمدتا متعلق به دستورنویسان سنتی است ، از این قرار است که بخش فعلی ترکیب در حقیقت یک صفت فاعلی است که پـسوند «- انـده » آن افتـاده است و به همین دلیل ، کل ترکیب ، صفت فاعلی مرکب مرخم نامیده می شود (برای مثال ، سلطانی گرد فرامـرزی ، ۱۳۷۶: ۷۲-۷۱؛ عبدالعظیم قریب و دیگران ، ۱۳۷۳ : ۵۱؛ مشکور، ۱۳۶۸: ۳۳ و ۳۴؛ خیـامپور، ۱۳۷۲: ۵۶؛ ناتـل خانلری ، ۱۳۷۷ : ۱۷۳ - ۱۷۲ ؛ کلباسی ، ۱۳۷۱ : ۴۴-۴۳).
افزون بر این ، به فرض اینکه تمامی این ترکیبات صفت هم باشند، استدلال مذکور زمانی پذیرفته است که NOORMAGS تنها رویکرد تعیین مقولۀ واژگانی کلمات ، تراوش مختصه های ۳ هسته باشد که متعلق به ساخت واژۀ زایشی است ؛ 1 conversion 2 zero derivation 3 feature percolation اما رویکردهای دیگری نیز وجود دارد که ما را از قلمداد کردن بخش فعلی ترکیب به عنوان صفت فاعلی بی نیـاز می کند؛ مانند رویکرد لانگاکر۱ (۱۹۸۷) که در چارچوب دستورشناختی عرضه شده است یـا رویکـرد کـلام بنیـاد هاپر و تامسون ۲ (۱۹۸۴) یا رویکرد دستور حوزه ای ۳ (برای مثال ، فرانسیس ۴، ۱۹۹۸).