خلاصة:
شروع هزاره سوم را مي توان دوران افول شيوه هاي سنتي مديريت دانست که در آن چشم اندازهاي جديدي در قالب سازمان هاي يادگيرنده و سازمان هاي مجازي پا به عرصه وجود مي گذارند. سازمان هاي يادگيرنده يا سازمان هاي دانش آفرين سازمان هايي هستند که در آنها خلق دانش و آگاهي هاي جديد، ابداعات و ابتکارات، يک کار تخصصي و اختصاصي نيست، بلکه نوعي رفتار همگاني است و افراد چگونگي آموختن را به اتفاق هم مي آموزند و هر فردي در آن انساني خلاق و دانش آفرين است. سازمان هايي با چنين ويژگي ها و خصوصيات، سازمان هايي آرماني و خواستني هستند. اما چگونه مي توان به چنين سازمان هايي دست يافت و چطور مي توان چنين سازمان هايي را طراحي و ايجاد کرد؟ چه برنامه ها و سياست هايي بايد اعمال شوند تا سازمان ها از وضع کنوني به وضع مطلوب انتقال يابند؟
تلاش هاي اوليه در اغلب سازمان ها در اين زمينه با اين چالش عمده مواجه هستند که عليرغم سرمايه گذاري روي مديريت دانش گسترش نفوذ کاربردهاي آن به کندي صورت مي پذيرد. علت اصلي اين مشکل پايين بودن سطح آمادگي سازمان ها براي پذيرش و استفاده از مديريت دانش است. بنابراين درک صحيح از ميزان اين آمادگي براي جهت گيري درست تلاش هاي آغازين و تدوين استراتژي هاي مناسب ضروري به نظر مي رسد. عوامل متعدد و بي شماري در موفقيت استقرار مديريت دانش نقش دارند، يکي از اين عوامل سرمايه اجتماعي است. لذا در اين پژوهش برآنيم تا از سرمايه اجتماعي که باعث به اشتراک گذاشتن بهتر دانش، ابقا دانش سازماني، ايجاد روابط مبتني بر اعتماد و همکاري، روح تعاون، کمک به آموزش، افزايش فعاليت هاي مرتبط با ثبات سازماني و درک مشترک مي شود، در جهت افزايش آمادگي سازماني براي استقرار مديريت دانش استفاده نماييم. نوع اين تحقيق، کاربردي و روش تحقيق آن همبستگي است. جامعه آماري نيز مديران و کارشناسان مياني و ارشد شرکت راه آهن جمهوري اسلامي ايران مي باشند. نتايج حاصل از اين تحقيق نشان مي دهد که در اين شرکت بين سرمايه اجتماعي و ميزان آمادگي سازماني براي استقرار مديريت دانش رابطه مثبت و معني داري وجود دارد. به عبارت بهتر با افزايش سرمايه اجتماعي در سازمان ميزان آمادگي براي استقرار مديريت دانش در ابعاد فرهنگ سازمان، ساختار، زيرساخت سازمان، محتواي تغيير و پشتيباني از تغيير، افزايش مي يابد.