ملخص الجهاز:
دیار معرفت، نزدیک است و من، بوی خوش «عرفه» را میشنوم!
امروز، میخواهم غل و زنجیر اسارت از پایت، بگشایم و یوق بندگی «تن»، از گردنت بردارم!
میخواهم به بالهای همیشه بستهات، وسعت پرواز ببخشم!...
به دیاری که زیر «چرخ کبودش»، تمام «همتها» رنگ «او» را دارند و دلها، «هروله» قرب و اشکها، طعم نیاز و سرها، همه سودای بندگیاش را!
فردا دیر است!
همین امروز، باید دنیای درونم را بشناسم و سرگردانیام را به مقصد برسانم!
راه سخت و طولانی است و من، توشهای جز حسرت و گناه، به همراه ندارم!
باید تا قله «ندامت» صعود کنم و گردنههای وحشتناک «جهل و هوی» را دور بزنم.
باید از آه جانسوز توبه، آتشفشان خاموش وجدانم را شعلهور سازم.
امروز، صحرای عرفات وجودم را، به بهشت دلانگیزی از «عرفه» مبدل خواهم ساخت و هم زمان با هبوط «منیتها»، لحظه قشنگ تولد «آدمیتم» را جشن خواهم گرفت.
میخواهم ثانیههایی بیش، با نجوا بمانم.
لختی آهستهتر، میخواهم بیشتر شعلهور شوم.
میخواهم در برکهای از اشک، وضو بسازم و دو رکعت نماز حضور بخوانم.
ای حضور دلپذیر تو در جان تشنگان، باران آرامش و ای یاد شیرین تو در دل دوستداران، نسیم خوش آسایش!
بوی وصل تو در شکوفة جان، گل میکند و دل با نسیم نازک حضورت شکوفا میشود.
ای حضور تو در جان خسته عاشقان، خورشید همیشه شادمانی!
فرجام شیرینم، با تو بودن است و از تو خواندن.
فرجام شیرینم، جستوجوی توست، ای خداوندگار بخشایشگر.
تو شنوای همه دعاها و دانای همه حاجتها و رفع کننده همه بلاهایی!
تو نازل کننده همه خیرهایی!