ملخص الجهاز:
ادب و هنر * شکایت معصومه سادات میرغنی به مناسبت 15 ذیحجه تولد امام هادی(علیه السلام) در چوبی خانه را میبندم و به راه میافتم.
اگر خودم تنها بودم، شاید بیشتر دوام میآوردم؛ اما دیگر نمیتوانم خجالت همسر و فرزندانم را بکشم.
هرچند مرا دست خالی نگذاشتند، اما دیگر روی رفتن و در زدن ندارم.
نمیدانم چرا مدتی است دچار فقر شدهام: «خدایا!
راه میروم و با خودم حرف میزنم.
این روزها از بس با خودم حرف زدهام، دیگر خسته شدهام.
با ناامیدی آهی کشیدم و گفتم: «اگر بروم و دستم را نگیرد چه؟ نمیدانی از وقتی که ورشکست شدهام، به سختی به چشمان فرزندانم نگاه میکنم تا مبادا چیزی بخواهند و من با این ناتوانی شرمندهشان شوم.
چهره ابوجعفر مقابل چشمهایم میآید که لبخندی زد و گفت: «ابوالحسن خیلی مهربان است.
سرم را که بلند میکنم، دیوار کاهگلی خانه امام هادی(علیه السلام) را میبینم.
دلم میخواهد کلامی بگویم، اما انگار زبانم قفل شده است.