ملخص الجهاز:
"به زمین تشنة خوزستان باریدی و آن ستون فرسوده را از گلهای سرخ شهادت لبریز کردی.
نه نیزة نم باد شرجی دشتهای خوزستان و نه تازیانههای رگبار چلههای کردستان نتوانستند عشق مقدست را از تو بگیرند و از شوق رفتن بازدارندت، اما هر روز آفتابی، دلتنگی غروب را نیز با خود خواهد آورد و در چشم به هم زدنی، شعر ماندن به پایان میرسد.
مصحف گلگون حیاتت، منشور تحقق آفتاب بود و زخمهای صد زبان پیکرت، سکوت رفتنت را پژواک زمزمهای سرخ نمود و تو ای همیشه غریب!
در مسلخ بندگی کمترین رسم عشق را قربان شدن معنا کردی و در خرامان تنهائیت، در بستر برگهای سبز ایثار، گل نغمة زخمهای نورانی را با ترانه فطرات درشت مروارید سرودی و تو در اوج سکوت، عطر اقاقیهای فردای سپید را در ترنم رویش روزهای شجاعت و مردانگی پراکندی.
. هیچ واژهای به توصیفت نمینشیند که همه واژهها کم آوردهاند و قاصرند از بیان وصف تو که تو عاشق بودی و همه چیزت را به پای عشق آسمانی نهادی و عاشق را چه کسی توان سرودن!"