ملخص الجهاز:
"از غلامحسین خیلی چیزها داشت که بگوید، اما وقت گفتن لبخندی زد و گفت: (چه بگویم؟!
وقتی تنها فرزندش میخواست دنیا بیاید، غلامحسین یک جلسه خصوصی با امام(قدس سره) داشت و میخواست گزارش منطقه را خدمت امام(قدس سره) تقدیم کند.
خودش به تهران آمد، وقتی از او پرسیدم: در این وضعیت چهطور آن بندهی خدا را گذاشتی و آمدی، لبخندی زد و گفت: "خدا خودش بندگانش را حفظ میکند.
از این حرفش یکبار ناراحت شدم، ولی او لبخند زد و گفت: "اگر روز قیامت پدرها و مادرهای بسیجیها جلوی من را بگیرند و بگویند شما فرزندان ما را فرستادید و شهید شدند، ولی خودتان ماندید، من چه جوابی بدهم؟"...
وقت خداحافظی جملهی آخر او آرامش عجیبی به من بخشید: (خداوند اینها را برای خودش انتخاب کرد).
خانه شهید غلامحسین افشردی، همان فرمانده دلاور (حسن باقری) را در حالی ترک میکردم که در اندیشهی این جمله بودم: (به راستی شهدا، برگزیدگان خدا بودند)."