خلاصة:
پژوهش حاضر با هدف بررسی و تبیین سوء رفتار سازمانی در بین معلمان به شیوه طولی و براساس نظریه سرایت اجتماعی صورت گرفته است. روش پژوهش توصیفی از نوع همبستگی بود و جامعه آماری را تمامی معلمان مدارس دولتی متوسطه اول شهر ایلام تشکیل داد (N=360) که با استفاده از شیوه نمونهگیری طبقهای نسبی تعداد 181 نفر بهعنوان نمونه انتخاب و مورد مطالعه قرار گرفتند. دادهها با استفاده از پرسشنامههای استاندارد روا و پایا جمعآوری و با آزمون آماری رگرسیون سلسله مراتبی (HLM) و تحلیل رگرسیون واسطهای بارون و کنی (1986) مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. یافتهها نشان داد که فرآیند اطلاعات اجتماعی بهطور جزئی رابطه بین سوء رفتار سازمانی گروهی و سوء رفتار سازمانی در سطح فردی را میانجیگری مینماید. اطلاعات اجتماعی بهطور مثبت با سوء رفتار سازمانی اعضای گروه ارتباط داشته و سوء رفتار سازمانی در سطح فردی، از طریق مشاهده مستقیم و شیوع سوء رفتار سازمانی فردی تعدیل شده است. زمانی که انسجام بالاست، احتمال ضعیفی وجود دارد که دانش غیرمستقیم و ادراک شیوع سوء رفتار سازمانی در سطح سازمانی، بروز کژرفتاری در سطح فردی را موجب شود. بنابراین در خصوص اینکه انسجام گروهی نقش تعدیلگر دارد، رد میشود. یافتههای حاصل از HLM نشان داد که در سطح گروهی و سازمانی، تعامل معناداری بین مشاهده مستقیم کژرفتاری و قوانین و مجازاتهای غیررسمی وجود دارد. در خصوص اثر تعاملی دانش غیرمستقیم و قوانین غیررسمی، در سطح گروهی به لحاظ آماری تعامل معناداری یافت نشد. در نهایت یافتهها نشان داد که اثر تعاملی ادراک شیوع کژرفتاری و قوانین غیررسمی در خصوص سوء رفتار سازمانی، به لحاظ آماری معنادار است. این یافتهها نشان میدهند که اگر قوانین غیررسمی در مورد سوء رفتار سازمانی در سطح سازمانی در سطح پایینی باشند، دانش مستقیم و شیوه کژرفتاری سازمانی به احتمال زیاد سرایت و انتقال کژرفتاری سازمانی گروه کاری به افراد مرجع سازمانی را افزایش می دهد.
This paper examines the transmission or contagion of organizational misbehavior (OMB) among school’s teachers. Research method was descriptive – correlation and all of Secondary school teachers were made the population of study which 220 of them were selected via stratified sampling method. To collect the data, standardizes scales was used and data analyzed through hierarchical linear modeling (HLM).Results shows that organizationally directed misbehavior is partially spread through social information in that the relationship between the work group’s ODM and the focal individual’s ODM was partially mediated by all three forms of social information. The work group’s ODM creates social information (direct observation, indirect knowledge and prevalence of these behaviors) that is perceived by other members of the work group. That social information is positively related to the ODM of a focal group member. Interpersonally directed misbehavior is spread through direct observation and prevalence of IDM as the IDM of the work group and the focal individual was fully mediated by these two types of social information but not by the indirect knowledge of IDM. Taken together, these findings indicate that the work group’s misbehavior creates social information (direct observation, indirect knowledge and prevalence of these behaviors) that is perceived by other members of the work group. That social information is positively related to the misbehavior of a focal group member.
ملخص الجهاز:
تدوین فرضیه ها و ارائه الگوی مفروض پژوهش سوال اول پژوهش : آیا شکل گیری سوء رفتار سازمانی با مشاهده مستقیم ، دانش غیرمستقیم و ادراک میزان شیوع رفتار سوء از سوی اعضای گروه ارتباط معناداری دارد؟ برای پاسخ به سوال فوق ، نظریه پردازش اطلاعات اجتماعی سالانیک و پفر (١٩٧٨) انتخاب شده است .
با توجه به مبانی نظری فوق میتوان فرضیه های زیر را عنوان کرد: (رجوع شود به تصویر صفحه) سوال دوم پژوهش : آیا مشاهده مستقیم کژرفتاری سازمانی، دانش غیرمستقیم و ادراک میزان شیوع رفتار سوء، ارتباط میان کژرفتاری سازمانی گروه و کژرفتاری سازمانی دیگر اعضای سازمان را میانجیگری میکنند؟ جهت تبیین سؤال فوق از نظریه تأثیر اجتماعی لاتان (١٩٨١) بهره گرفته شده است .
با توجه به مبانی نظری فوق میتوان فرضیه های زیر را عنوان کرد: (رجوع شود به تصویر صفحه) سوال سوم پژوهش : آیا مشاهده مستقیم سوء رفتار سازمانی در بین آن هایی که ادراک عدالت بالایی دارند نسبت به آن هایی که ادراک عدالت پایینی دارند؛ تأثیر کمتری بر سرایت سوء رفتار در بین اعضای سازمان دارد؟ گفته میشود که ادراکات فردی راجع به بیعدالتی، ارتباط میان اطلاعات اجتماعی و احتمال این که رفتار نادرست در میان اعضای یک سازمان سرایت کند، را تقویت کرده و انگیزش برای ایجاد رفتار متعهدانه یک اصل و جنبه مهمی از نظریه و الگوی سرایت اجتماعی محسوب میشود (ردل ، ١٩٤٩).