خلاصة:
هدف اصلی این پژوهش، استنتاج اصول یاددهی-یادگیری از نو مفهوم پردازی شک دکارتی بر اساس انتقادهای معرفت شناختی شک سوفیستی پروتاگوراس است. برای دستیابی به این هدف از روش پژوهش نقد بیرونی، استنباط، نو مفهوم پردازی و استنتاج بهره گرفته شد. یافته های به دست آمده حاکی از آن است که شیوه معرفتی دکارت در شک مقطعی- خطی، تعقل گرایی، آفت زدایی معرفتی ناپیوسته، استقلال ذاتی و خودمحوری انسان، کمیت گرایی، انتقادگرایی، قاعده مندی و انسجام گرایی برای اصول یاددهی- یادگیری در نظام تربیتی با انتقادهایی روبرو است. یکی از این انتقادها، نقدهایی است که شک سوفیستی پروتاگوراس بر ارائه قواعد کلی، اصالت و تساوی عقل، فاعل شناسا، میزان و معیار حقایق، ساختارمندی معرفتی، اتحاد و طبقه بندی علوم، نحوه شک ورزی و جستجوگری حقیقت، انتقادگرایی و انکار شرایط فرهنگی-اجتماعی به شک دکارتی وارد نموده و برای رفع این خلا و اشکالات از دیدگاه خود به بازسازی و نو مفهوم پردازی آن پرداخته و با استنتاج اصول شک ورزانه پژوهشی متداوم، شک ورزی انتقادگرایانه، آفت زدایی کیفی، هنرگرایی، خودمحوری چندگانه، امتزاج افق ها و بازنمایی –توزیعی از آن در یاددهی-یادگیری مانع جزم گرایی و شک سیستمی در شک دکارتی شده است.
ملخص الجهاز:
Methodic Doubt ناشی از فعالیت عقلی در جهت کشف حقیقت یقینی است و وجه تمایز و اهمیت آن به دیگر شک ها علاوه بر چارچوب ، قواعد، روش و مراحل مترتب آن در این است که دکارت فراتر از آن را شکست معرفتی و کاربرد درست آن را طرد هرگونه شک ورزی میداند( ١٩٧٦, Doney) تا از آن ، نظام معرفتی نظری طراحی شود که بسترساز مبانی علمی کمیت پذیر، مبتنی بر ریاضیات و برخوردار از یقین ریاضی گردد تا بتواند هم بنیادهای محکم و استوار بر ریاضی بنا کند(١٩٦٨ ,Descaetes) و هم موجب کشف براهین قطعی، معطوف به عقل ، مسبوق به سمت وسوی، مراحل با اصول و قواعد منظم سیستمی در دوری از شک فراگیر به سوی معرفت یقینی گردد، چراکه شک دکارتی در حوزٔە نظر یک راهکار١ برای رسیدن به معرفت یقینی است ؛ یعنی شیؤە جستجوگری قاعده مندی برای حصول اطمینان در احراز حقیقت و طرد اموری که حقیقی نیست (١٩٨٢ ,Folkie) تا بدین طریق نه هیچ گاه محصور شکاکیت شود نه هیچ کشف تازه ای بتواند عقاید او را دوباره متزلزل کند (٢٠٠٣ ,Popkin)، چون شک دکارتی، امری طبیعی است و موجب تصفیه شناخت ها و برطرف شدن احتمال های اضطراب آمیز در معرفت میگردد و یکی از عوامل پیشرفت در شناخت های اصیل به شمار میرود (٢٠١٤,Jafari) تا سرانجام بتواند با قائم کردن انسان ، عقل گرایی و آزادی او بنیادهای مطمئن و محکمی برای معرفت او فراهم آورد؛ یعنی فلسفه ای نظام مند با پایه های محکم در راستای اندیشۀ شناخت یقینی بنا کند تا هم در مقابل کسانی قرار گیرد که در حصول معرفت یقینی ابراز شکاکیت مطلق میکنند و هم در مقابل فلسفۀ مدرسی قرون وسطی بایستد که در کشف حقایق نو ناتوان بودند تا اینکه با شکاکیتی بالاتر از شک شکاکان ، شناخت را بر یک بنیاد تزلزل ناپذیر بنا کند (٢٠١٤ ,Harrison).